زمین پدری
مبارزه میان سفیدپوستان مهاجم و سرخ پوستان در جریان بود.
پدر رییس قبیله سرخ پوستان که در بستر مرگ بود و به پسرش چنین گفت:
- فرزندم، به زودی من خواهم مرد و جسم من به زمین مادریمان باز خواهد گشت. من از بین میروم ولی این زمینها میراث قبیله ماست. من هیچ پول و ثروتی برای تو به ارث نمیگذارم، این مقام که از من به تو می رسد به جز بار مسئولیت افتخار دیگری برای تو نخواهد بود. قبیله و سرزمینمان در گرو اراده و تصمیم توست امیدوارم که لیاقت این مسئولیت را داشته باشی. می دانم که به زودی سفیدپوستان قبیله ما را محاصره می کند و سعی خواهند کرد که به روشهایی سرزمین مادریمان را از تو بخرند. به یاد داشته باش که جسم من و سایر درگذشتگان در این خاک نهفته است و ما جزیی از این سرزمین هستیم.
رییس دست پدرش را گرفت و قول داد که هرگز سرزمین مادریشان را به غریبه ها نفروشد. ماجرا همانگونه که پدر رییس پیشبینی کرده بود پیش رفت و سفیدپوستان سعی کردند زمین را بخرند ولی رییس قبول نکرد جنگ شدت یافت و در جریان مبارزه رییس، اسیر سربازان دشمن شد.
از او پرسیدند تو که میدانی موفق نخواهی شد چرا به مبارزه ادامه میدهی و زمینها را نمی فروشی؟
رییس پاسخ داد: یک مرد هیچگاه استخوانهای پدرش را نمیفروشد.
مبارزه میان سفیدپوستان مهاجم و سرخ پوستان در جریان بود.
پدر رییس قبیله سرخ پوستان که در بستر مرگ بود و به پسرش چنین گفت:
- فرزندم، به زودی من خواهم مرد و جسم من به زمین مادریمان باز خواهد گشت. من از بین میروم ولی این زمینها میراث قبیله ماست. من هیچ پول و ثروتی برای تو به ارث نمیگذارم، این مقام که از من به تو می رسد به جز بار مسئولیت افتخار دیگری برای تو نخواهد بود. قبیله و سرزمینمان در گرو اراده و تصمیم توست امیدوارم که لیاقت این مسئولیت را داشته باشی. می دانم که به زودی سفیدپوستان قبیله ما را محاصره می کند و سعی خواهند کرد که به روشهایی سرزمین مادریمان را از تو بخرند. به یاد داشته باش که جسم من و سایر درگذشتگان در این خاک نهفته است و ما جزیی از این سرزمین هستیم.
رییس دست پدرش را گرفت و قول داد که هرگز سرزمین مادریشان را به غریبه ها نفروشد. ماجرا همانگونه که پدر رییس پیشبینی کرده بود پیش رفت و سفیدپوستان سعی کردند زمین را بخرند ولی رییس قبول نکرد جنگ شدت یافت و در جریان مبارزه رییس، اسیر سربازان دشمن شد.
از او پرسیدند تو که میدانی موفق نخواهی شد چرا به مبارزه ادامه میدهی و زمینها را نمی فروشی؟
رییس پاسخ داد: یک مرد هیچگاه استخوانهای پدرش را نمیفروشد.