حکمت خدا
زاهد پیر به همراه شاگردانش در بالای تپه ایستاده بود که مشاهده کردند عدهای راهزن به دهکده حمله و ضمن غارت اموال شروع به کشتار مردم کردند.
زاهد پیر با دیدن منظره کشتار مردم و تلاش آنان برای زنده ماندن فریاد کرد
- ای کاش من خدا بودم!
شاگردان با شنیدن این کلام تعجب کردند:
- استاد چرا این خواسته کفر آمیز را بیان می کنید؟
- استاد اگر شما خدا بودید چه کاری می کردید؟
-استاد یعنی معتقدید که خداوند اشتباه می کند؟
زاهد به شاگردانش نگاه کرد و گفت:
- خواست خداوند همیشه حق است. ولی اگر من خدا بودم، حکمت این حادثه را درک می کردم.
زاهد پیر به همراه شاگردانش در بالای تپه ایستاده بود که مشاهده کردند عدهای راهزن به دهکده حمله و ضمن غارت اموال شروع به کشتار مردم کردند.
زاهد پیر با دیدن منظره کشتار مردم و تلاش آنان برای زنده ماندن فریاد کرد
- ای کاش من خدا بودم!
شاگردان با شنیدن این کلام تعجب کردند:
- استاد چرا این خواسته کفر آمیز را بیان می کنید؟
- استاد اگر شما خدا بودید چه کاری می کردید؟
-استاد یعنی معتقدید که خداوند اشتباه می کند؟
زاهد به شاگردانش نگاه کرد و گفت:
- خواست خداوند همیشه حق است. ولی اگر من خدا بودم، حکمت این حادثه را درک می کردم.