نام کتاب: مثل یک ببر زندگی کن
فولاد آب دیده

آهنگری بود بسیار نیکوکار که همیشه سعی می کرد به دیگران یاری برساند ولی وضع زندگی او مناسب نبود و همیشه تنگدست بود.
روزی دوستی از او پرسید چگونه است که تو با این همه تلاشی که برای کمک به دیگران می کنی خودت همیشه دچار مشکلات هستی و وضع زندگی ات بهتر نمی شود.
آهنگر گفت بگذار کارم را برای تو توضیح بدهم.
من قطعات آهن را به کارگاهم می آورم تا از آنها شمشیرهای فولادی بسازم. در قدم اول آن قطعات را درون کوره می گذارم و آن قدر حرارت می دهم که سرخ شوند. بعد با پتک سنگین آن قدر بر روی آنها می کوبم تا به شکلی که می خواهم در آیند. بعد آنها را درون سطل آب سرد فرود می کنم، به طوری که تمام فضای کارگاهم پر از بخار آب می شود. این کار را چندین بار تکرار می کنم با این کار فولاد دائم در معرض تغییر حرارت قرار دارد. اما هر فولادی تحمل این سرد و گرم شدن را ندارد و در اثر ضربه های پتک من میشکند. آن قطعه دیگر به درد ساختن شمشیر نمی خورد و من آن را روی توده فلزهای بی مصرف می اندازم.
احساس می کنم خداوند هم با من همین کار را می کند ولی من همیشه دعا می کنم که خدا از من ناامید نشود و مرا مثل آن آهن بی مصرف به کنار نیاندازد. بلکه امید دارم روزی آن شکل و حالتی را که خدا برای من در نظر گرفته پیدا کنم و تبدیل به انسان ارزشمندی بشوم.

صفحه 23 از 98