نام کتاب: مثل یک ببر زندگی کن
گل نرگس

داستان به وجود آمدن گل نرگس را تقریبا همه میدانند.
یک افسانه یونانی حکایت می کند که نرگس جوان زیبایی بود که شیفته چهره خود شده بود و هر روز برای دیدن صورت خود به کنار برکه آب می رفت و در آن خیره می شد. روزی آنقدر جذب زیبایی خود شده بود که در آب افتاد و غرق شد و در محل غرق شدن او گلی رویید که آن را نرگس نامیدند.
اسکار وایلد نویسنده و شاعر انگلیسی پایان دیگری برای این حکایت روایت کرده است که می گوید: پس از مرگ نرگس مردم به لب برکه آمدند و متوجه شدند که آب شیرین برکه شور شده است.
- ای برکه چرا گریه می کنی؟
- من برای نرگس گریه می کنم.
- واقعا عجیب نیست که چنین گریه می کنی، تو هر روز می توانستی ساعت ها به زیبایی او خیره شوی و اکنون از آن زیبایی بی‌نصیبی.
برکه با تعجب گفت: مگر نرگس زیبا بود؟
- تو که باید این را بهتر بدانی. او هر روز ساعت ها کنار تو می نشست و خیره میشد.
- من هیچ گاه متوجه زیبایی نرگس نشدم. هر زمان او به کنار من می آمد و به آبها مینگریست من تصویر زیبایی خودم را در چشمان او میدیدم و لذت می بردم.

صفحه 22 از 98