نام کتاب: مثل یک ببر زندگی کن
آداب شکار

پیرمرد بهترین شکارچی روباه در منطقه بود. تصمیم گرفته بود شکار را کنار بگذارد کلبه و شکارگاهش را واگذار کند و بقیه عمر را در جنوب کشور به سر ببرد.
جوانی که تازه به آن منطقه آمده بود به پیرمرد پیشنهاد کرد تا کلبه و شکارگاه را از پیرمرد بخرد مشروط به آن که پیرمرد هم رموز شکار را به او بیاموزد.
با هم توافق کردند و پیرمرد در عرض مدتی راه و رسم شکار روباه را به جوان آموخت و از آنجا رفت. با پولی که به دست آورده بود برای خود خانه ای خرید و در آن مستقر شد. پس از مدتی تصمیم گرفت برای دیدار از دوستان و شکارگاه سری به آن منطقه بزند.
وقتی به دهکده قدیمی اش رسید به سراغ آن جوان رفت که شکارگاه را از او خریده بود.
- خُب جوان، فصل شکار چگونه بود؟
- خیلی بد. من حتی یک روباه هم شکار نکردم!
- چطور مگر آنچه را به تو آموخته بودم عمل نکردی؟
جوان با شرمساری گفت: دروغ نگویم. نه من روش شکار تو را به کار نبردم چون فکر می کردم که آن روشها قدیمی و بی اثر هستند برای همین سعی کردم از خودم روش جدیدی ابداع کنم ولی اکنون می بینم که تجربه ارزشمند تو را ضایع کرده ام.

صفحه 20 از 98