نام کتاب: ماه عسل آفتابی
می خواند. اگر مرد کاملی سراغ می کرد، به جستجویش بر می ساخت و به دیدارش می شتافت. با بر همنان گفتگوها داشت. «وداها را خوانده بود و روش جوکیان را می دانست. با مذهب عوام و خواص هردو آشنایی داشت. مذهب عوام، به صورت یک رشته آداب مذهبی بیهوده در آمده بود و آدم عادی را وابسته عواملی ساخته بود که از دسترسش بیرون بود. و مذهب خواص، یک سلسله مجادله و بحث درباره ماوراء الطبیعه بود و از زندگی روزمره بسی دور افتاده بود. گوتاما از مردم عادی الهام گرفت. روزی از کویی میگذشت. در کاسه گداییش مقداری زباله و کثافت ریختند. گوتاما ابتدا از بوی بد آنچه در کاسه بود رنجیده خاطر شد. اما لحظه ای بعد بر خود مسلط گشت و با خود گفت: «اگر با خوردن این کثافتها بتوانم با زندگی مردم درآمیزم آن را خواهم خورده و به مردم نزدیک و نزدیک تر شد و از دانش غریزی آنها، از شکیبایی و شجاعتشان حیرت کرد و از آنها درس ها آموخت.
و آنگاه به ریاضت پرداخت و ماهها روزه گرفت و با غذایی بس ناچیز، افطار کرد و ما مریدان، میدیدم که گوشت های تنش آب می شود.
و ناگاه روزی از ریاضت دست کشید. دختر دهقانی برای او ظرفی شبریز آورد و گوتاما روزه خود را شکست. و ما گروه مریدانش او را به ضعف نفس متهم کردیم و از گردش پراکنده شدیم. ما رفتیم و مارای خبیث بر او ظاهر شد و به وسوسه او پرداخت و با او گفت: «ای گوتاما مرگ در چشمان توست و تو بر بدن خویش ستم رواداشته‌ای. نمی دانی که زندگی شیرین است و با زنده ماندن است که می توان کارهای بزرگ را انجام داد؟» گوتاما پاسخ داد: «کار بزرگ این است که تمام معماها را حل

صفحه 7 از 159