کند - زن زرنگی بود. می دانست با هرکس چگونه رفتار کند. تمام بچه های خانواده را می سپرد دست اکایا و اکایا مثل آهویی خوشحال بود. آشپزی همه خانواده را می کرد، گاهی با پدربزرگم بحث فلسفی می کرد و بقیه اوقاتش را صرف بازی دادن و نگهداری کودکان می کرد. مخصوصا وقتی آن بدبختی عجیب رو کرد یعنی سه تا از خاله هایم پشت سر هم جوان مرگ شدند و هر کدام سه تا و هشت تا و پنج تا بچه از خود به یادگار گذاشتند، دیگر نان اکایا در روغن بود. چرا که به اندازه کافی بچه در سرپرستی خود داشت. اما به همه بچه ها به یک چشم نگاه می کرد. وقتی سر به راه بودند مهربانی می کرد. و در موقع شیطنت، امر و نهی می کرد و خشن بود و بچه ها که ترکش می کردند، فراموششان می کرد. همان طور که گاو گوساله های خود را از یاد می برد. اما خدا همیشه بچه های تیم فراوان در اختیار او میگذاشت و چنان که خواهید دید همین بچه های یتیم بودند
که در واپسین دم عمر گرداگردش بودند و او آخرین نفس را میان آنها برآورد. سرنوشت او چنین بود!
داستان عمو شاما که تمام شد من نتوانستم جلو اشکهایم را بگیرم. همان طور که به اکایا میاندیشیدم، ناگهان تخته سنگی که به لبه پرتگاه کوه
«ناندی» تکیه داده است در نظرم جان گرفت. صخره ای سیاه و پوشیده از خزه - سنگ خارایی که استوار است اما تأمین ندارد - هر آن ممکن است فرو غلطد و در عین حال امکان دارد تا ابد استوار بر جای خودش بماند. اما آنگاه که بادها برمی خیزند، و طوفان در دهانه عظیم غاری که زیر پای صخره قرار دارد، غوغا به راه می اندازد، دیگر صخره وجود نخواهد داشت و تمام رنج هایی را که کشیده است هرز و تباه خواهند انگاشت. و آسمان ابرها را از گوشه و کنار فرامی خواند...
که در واپسین دم عمر گرداگردش بودند و او آخرین نفس را میان آنها برآورد. سرنوشت او چنین بود!
داستان عمو شاما که تمام شد من نتوانستم جلو اشکهایم را بگیرم. همان طور که به اکایا میاندیشیدم، ناگهان تخته سنگی که به لبه پرتگاه کوه
«ناندی» تکیه داده است در نظرم جان گرفت. صخره ای سیاه و پوشیده از خزه - سنگ خارایی که استوار است اما تأمین ندارد - هر آن ممکن است فرو غلطد و در عین حال امکان دارد تا ابد استوار بر جای خودش بماند. اما آنگاه که بادها برمی خیزند، و طوفان در دهانه عظیم غاری که زیر پای صخره قرار دارد، غوغا به راه می اندازد، دیگر صخره وجود نخواهد داشت و تمام رنج هایی را که کشیده است هرز و تباه خواهند انگاشت. و آسمان ابرها را از گوشه و کنار فرامی خواند...