آه کشید و گفت: «تو بچه من نیستی، تو پسر رانجا هستی.» باز پرسیدم: «اکایا، تو چرا بچه نداری؟» به خونسردی گفت: «چون که شوهر ندارم.»
اکایا شوهر یعنی چه؟
ساکت باش و این قدر وراجی نکن. سرم را بردی. شوهر، شوهر است، دیگر. مردی...
پرسیدم: آکایا من هم مرد هستم؟
به زاری گفت: «چه میدانم!» که باز ساکت شدم. تا حدی از راز بیوه زنی آگاه شده بودم. و دیگر نمیتوانستم جلو کنجکاوی خود را بگیرم. میخواستم بیشتر بدانم. لازم بود بیشتر بدانم، مرد، یک مرد. این
کلمه را پیش خود تکرار کردم. عمو جان «شاما» مرد بود. عموجان «سوبو» هم مرد بود. بله! این دوتا مرد بودند. شلوار پا می کردند و عمامه سر میگذاشتند و شباهتی به خاله هایم نداشتند.
چرا تو مرد نداری؟ «کنجامه» مرد دارد. «ناگامه» هم مرد دارد. آه خفه شو، نجس. وگرنه لب هایت را به هم خواهم دوخت.
خاموش شدم و ساکت نشستم. طولی نکشید که پدرم صدایم کرد که بروم و شام بخورم. میان خاله ها و عموهایم مثل گربه ای خاموش، خزیده بودم و می اندیشیدم که این طور... بیوه ها بچه هم ندارند. چرا نباید داشته باشند؟ نگاهی به خاله ها و عمه ها و عموزاده هایم انداختم. خاله ناگامه زن عمو شاما بود. خاله «کنجامه عمو «سوبو» را داشت. بچه های عمو شاما و خاله «ناگامه» و «سوشیلا» و «سوامی» کنارشان نشسته بودند. و گانگا و پروتی و لیلا بچه های خاله «کن چامه» و عمو سوبو هم پهلوی پدر و
اکایا شوهر یعنی چه؟
ساکت باش و این قدر وراجی نکن. سرم را بردی. شوهر، شوهر است، دیگر. مردی...
پرسیدم: آکایا من هم مرد هستم؟
به زاری گفت: «چه میدانم!» که باز ساکت شدم. تا حدی از راز بیوه زنی آگاه شده بودم. و دیگر نمیتوانستم جلو کنجکاوی خود را بگیرم. میخواستم بیشتر بدانم. لازم بود بیشتر بدانم، مرد، یک مرد. این
کلمه را پیش خود تکرار کردم. عمو جان «شاما» مرد بود. عموجان «سوبو» هم مرد بود. بله! این دوتا مرد بودند. شلوار پا می کردند و عمامه سر میگذاشتند و شباهتی به خاله هایم نداشتند.
چرا تو مرد نداری؟ «کنجامه» مرد دارد. «ناگامه» هم مرد دارد. آه خفه شو، نجس. وگرنه لب هایت را به هم خواهم دوخت.
خاموش شدم و ساکت نشستم. طولی نکشید که پدرم صدایم کرد که بروم و شام بخورم. میان خاله ها و عموهایم مثل گربه ای خاموش، خزیده بودم و می اندیشیدم که این طور... بیوه ها بچه هم ندارند. چرا نباید داشته باشند؟ نگاهی به خاله ها و عمه ها و عموزاده هایم انداختم. خاله ناگامه زن عمو شاما بود. خاله «کنجامه عمو «سوبو» را داشت. بچه های عمو شاما و خاله «ناگامه» و «سوشیلا» و «سوامی» کنارشان نشسته بودند. و گانگا و پروتی و لیلا بچه های خاله «کن چامه» و عمو سوبو هم پهلوی پدر و