به تاخت برود و سکوئیلر را خبر کند.»
برای دادن خبر به سکوئیلر همه دوان دوان رفتند. فقط کلوور ماند و بنجامین که کنار باکسر نشست و بی آنکه کلمه ای بگوید با دم بلندش مگسها را از دور و بر او دور می کرد. پس از ربع ساعتی سکوئیلر با ظاهری نگران و پر از همدردی رسید و گفت رفیق ناپلئون از حادثه ناگواری که برای یکی از وفادارترین خدمتگزاران قلعه پیش آمده با تاثر فراوان مطلع شده و دارد ترتیبی می دهد که او را برای معالجه به مریضخانه ولینگدن ببرند. این خبر حیوانات را کمی مشوش ساخت. جز مالی و سنوبال هیچ حیوانی قلعه را ترک نکرده بود و حیوانات نمی خواستند که رفیق بیمارشان به دست بشر بیفتد. ولی سکوئیلر گفت که دامپزشکهای ولینگدن بهتر می توانند باکسر را معالجه کنند و حیوانات را قانع ساخت. نیم ساعت بعد باکسر حالش تا حدی جا آمد و لنگان لنگان به سوی طویلهاش، جایی که کلوور و بنجامین برایش از کاه خوابگاه خوبی مرتب کرده بودند، به راه افتاد.
باکسر دو روز دیگر در طویله ماند. خوکها یک بطری بزرگ محتوی داروی قرمز رنگی که در جعبه داروخانه حمام یافته بودند برایش فرستادند. کلوور روزی دو بار بعد از غذا آن را به باکسر میخوراند و شبها نزدش می ماند و با او حرف میزد و بنجامین هم مگسها را از دور و برش دور می کرد.
باکسر به آنها اعتراف کرد که از آنچه پیش آمده متاثر نیست، چون اگر خوب شود می تواند امیدوار باشد سه سال دیگر عمر کند و از همین حالا به ایام پر آرامشی که در کنج چراگاه بزرگ خواهد گذراند فکر می کند. این اولین باری بود که باکسر فراغت فکر کردن پیدا می کرد و می گفت مصمم است که بقیه دوران حیاتش را صرف فراگرفتن بقیه بیست و دو حرف الفبا کند. بنجامین و کلوور فقط ساعات پس از کار می توانستند پیش باکسر بمانند و اواسط روز بود که بارکش برای بردن او آمد. در آن ساعت همه حیوانات تحت نظارت خوکی مشغول وجین علف از میان شلغمها بودند. همه از دیدن بنجامین که عرعر کنان چهار نعل از سمت قلعه می آمد غرق در حیرت شدند. این اولین باری بود که بنجامین به هیجان آمده بود، و به طور قطع اولین دفعه بود که کسی او را در حال چهار نعل
برای دادن خبر به سکوئیلر همه دوان دوان رفتند. فقط کلوور ماند و بنجامین که کنار باکسر نشست و بی آنکه کلمه ای بگوید با دم بلندش مگسها را از دور و بر او دور می کرد. پس از ربع ساعتی سکوئیلر با ظاهری نگران و پر از همدردی رسید و گفت رفیق ناپلئون از حادثه ناگواری که برای یکی از وفادارترین خدمتگزاران قلعه پیش آمده با تاثر فراوان مطلع شده و دارد ترتیبی می دهد که او را برای معالجه به مریضخانه ولینگدن ببرند. این خبر حیوانات را کمی مشوش ساخت. جز مالی و سنوبال هیچ حیوانی قلعه را ترک نکرده بود و حیوانات نمی خواستند که رفیق بیمارشان به دست بشر بیفتد. ولی سکوئیلر گفت که دامپزشکهای ولینگدن بهتر می توانند باکسر را معالجه کنند و حیوانات را قانع ساخت. نیم ساعت بعد باکسر حالش تا حدی جا آمد و لنگان لنگان به سوی طویلهاش، جایی که کلوور و بنجامین برایش از کاه خوابگاه خوبی مرتب کرده بودند، به راه افتاد.
باکسر دو روز دیگر در طویله ماند. خوکها یک بطری بزرگ محتوی داروی قرمز رنگی که در جعبه داروخانه حمام یافته بودند برایش فرستادند. کلوور روزی دو بار بعد از غذا آن را به باکسر میخوراند و شبها نزدش می ماند و با او حرف میزد و بنجامین هم مگسها را از دور و برش دور می کرد.
باکسر به آنها اعتراف کرد که از آنچه پیش آمده متاثر نیست، چون اگر خوب شود می تواند امیدوار باشد سه سال دیگر عمر کند و از همین حالا به ایام پر آرامشی که در کنج چراگاه بزرگ خواهد گذراند فکر می کند. این اولین باری بود که باکسر فراغت فکر کردن پیدا می کرد و می گفت مصمم است که بقیه دوران حیاتش را صرف فراگرفتن بقیه بیست و دو حرف الفبا کند. بنجامین و کلوور فقط ساعات پس از کار می توانستند پیش باکسر بمانند و اواسط روز بود که بارکش برای بردن او آمد. در آن ساعت همه حیوانات تحت نظارت خوکی مشغول وجین علف از میان شلغمها بودند. همه از دیدن بنجامین که عرعر کنان چهار نعل از سمت قلعه می آمد غرق در حیرت شدند. این اولین باری بود که بنجامین به هیجان آمده بود، و به طور قطع اولین دفعه بود که کسی او را در حال چهار نعل