نام کتاب: قلعه حیوانات
تقریبا کوچکترین اثری از آن باقی نمانده بود، حتی قسمتی از پایه های بنا هم فرو ریخته بود. در تجدید بنا، این بار برخلاف بار قبل نمی توانستند از سنگهای فروریخته استفاده کنند، چرا که این دفعه سنگها هم نبودند، شدت انفجار آنها را صدها متر دورتر انداخته بود. گویی از اصل آسیاب وجود نداشته است .
وقتی که حیوانات به ساختمان نزدیک شدند، سکوئیلر که بدون هیچ دلیلی در طول جنگ غایب بود ، جست و خیز کنان در حالی که دمش را به سرعت تکان میداد با تبسمی حاکی از رضایت خاطر به طرف آنها آمد و حیوانات صدای شلیک توپی را از سمت ساختمان شنیدند.
باکسر گفت : «برای چه شلیک می کنند؟»
سکوئیلر فریاد کشید «فتح و پیروزی را جشن گرفته ایم! »
باکسر که از زانوانش خون می چکید و یکی از نعلهایش افتاده بود و سمش چاک برداشته بود و دوازده ساچمه در پای عقبش فرو رفته بود
گفت : « چه فتحی؟ »
- چطور چه فتحی، رفیق ؟ مگر نه این است که ما دشمن را از خاک خود، خاک مقدس قلعه حیوانات رانده ایم؟
باکسر گفت : « ولی آسیاب بادی ما را ویران کردند. دو سال تمام روی آن کار کرده بودیم.»
سکوئیلر گفت : « چه اهمیتی دارد؟ آسیاب دیگری می سازیم. اگر دلمان بخواهد شش تا آسیاب هم می توانیم بسازیم . رفیق تو نمیتوانی عظمت کاری را که کرده ایم درک کنی. همین زمینی که ما الان روی آن ایستاده ایم در تصرف دشمن بود و اکنون در پرتو رهبری رفیق ناپلئون هر وجب آن را پس گرفته ایم.»
باکسر گفت : « پس ما چیزی را که قبلا داشته ایم، پس گرفته ایم.»
سکوئیلر گفت : «بله ، معنای فتح هم همین است. »
حیوانات لنگان لنگان وارد حیاط شدند. ساچمه ها زیر پوست باکسر سوزش دردناکی

صفحه 64 از 85