نام کتاب: قلعه حیوانات
سپری شد و آسیاب بادی در شرف اتمام بود شایعه حمله خائنانه هر دم بیشتر قوت می گرفت. گفته می شد که فردریک بیست مرد مسلح دارد و دم قاضی و شهربانی را هم دیده است تا اگر زمانی سند مالکیت قلعه حیوانات را به چنگ آورد مواخذه‌ای در کار نباشد. به علاوه داستانهای دلخراشی از ظلم فردریک نسبت به حیواناتش از پینچ فیلد درز کرده بود، می گفتند اسب پیری را تا سر حد مرگ تازیانه زده است، گاوهایش را گرسنگی داده و سگی را زنده زنده به تنور انداخته است و برای سرگرمی خروسها را با بستن تیغ نازکی به پاهایشان به جنگ وامی‌دارد. حیوانات از اینکه با رفقایشان بدینسان معامله می شود خونشان جوش آمد و با غریو و فریاد می خواستند به پینچ فیلد حمله کنند و آدمها را از آنجا برانند و حیوانات را آزاد کنند. اما سکوئیلر آنان را نصیحت می کرد که از اقدام به هرگونه عمل ناسنجیده و عجولانه خودداری کنند و به درایت رفیق ناپلئون اعتماد داشته باشند.
با وجود این احساسات ضد فردریکی اوج می گرفت. صبح یکی از یکشنبه ها ناپلئون در انبار حضور یافت و اظهار داشت که وی هرگز و هیچگاه قصد فروش الوار را به فردریک نداشته، و گفت طرف معامله بودن با شخص رذلی چون او را دون شان خویش میداند. کبوترها که هنوز برای دامن زدن انقلاب به خارج فرستاده می شدند از قدم گذاشتن به فاکس وود منع شدند و هم چنین جای شعار «مرگ بر بشریت» را «مرگ بر فردریک» گرفت. در اواخر تابستان یکی دیگر از دسایس سنوبال آشکار شد: محصول گندم پر از علف هرزه شده بود و معلوم شد سنوبال شبانه تخم علف را با بذر غله مخلوط کرده است. غاز نری که اطلاعاتی از توطئه داشت و به گناهش نزد سکوئیلر اعتراف کرده بود با قارچ سمی خودکشی کرد. حیواناتی که تصور می کردند سنوبال نشان شجاعت حیوانی درجه یک دریافت داشته است در این زمان فهمیدند که این موضوع صرفا افسانه ساخته و پرداخته خود سنوبال بوده است و به او نه فقط نشانی اعطا نشده بلکه به علت نشان دادن بی لیاقتی در جنگ گاودانی مورد سرزنش و توبیخ هم واقع شده است. حیوانات از شنیدن این مطلب بار دیگر مات و مبهوت شدند ولی

صفحه 59 از 85