احساسات عمومی قلعه در شعری که مینی ماس سروده بود و عنوانش را رفیق ناپلئون گذاشته بود، به خوبی منعکس بود :
چشمان نافذت که چو خورشید آسمان
بخشنده تشعشع و گرمی است بر جهان
چون اوفتد به وجودم نگاه آن
در التهاب آیم و گویم بدین زبان
سرچشمه سعادتی و یار بی کسان
غمخوار بی پدران ، حامی زنان
رفیق ناپلئون !
گر ما غنوده ایم به اصطبل روی کاه
گر سیر گشته اشکم ما روز و شب دو گاه
از دولت وجود تو گشته است این چنین
باور ندارد ار کس گو آی و گو ببین
اعطا کننده کیست به ما این همه نعم
بزدوده خاطر همگی را ز هم و غم
رفیق ناپلئون !
گر خوک توله ای به من عطا کند خدا
ز آن پیشتر که فتد راہ روی پا
زان پیشتر که کشد قد به یک وجب
چشمان نافذت که چو خورشید آسمان
بخشنده تشعشع و گرمی است بر جهان
چون اوفتد به وجودم نگاه آن
در التهاب آیم و گویم بدین زبان
سرچشمه سعادتی و یار بی کسان
غمخوار بی پدران ، حامی زنان
رفیق ناپلئون !
گر ما غنوده ایم به اصطبل روی کاه
گر سیر گشته اشکم ما روز و شب دو گاه
از دولت وجود تو گشته است این چنین
باور ندارد ار کس گو آی و گو ببین
اعطا کننده کیست به ما این همه نعم
بزدوده خاطر همگی را ز هم و غم
رفیق ناپلئون !
گر خوک توله ای به من عطا کند خدا
ز آن پیشتر که فتد راہ روی پا
زان پیشتر که کشد قد به یک وجب