نام کتاب: قلعه حیوانات
مخفیانه و شبانه به جایگاه آنان می رود و آنها را در عالم خواب می دوشد. شایع بود موشهای صحرایی که در زمستان اسباب زحمت شده بودند هم با سنوبال همدستند. ناپلئون مقرر داشت که نسبت به فعالیتهای سنوبال رسیدگی دقیقی به عمل آید. در حالیکه سگها در کنارش و دیگر حیوانات به لحاظ احترام با کمی فاصله دنبالش بودند خارج شد و از قسمتهای مختلف تفتیش کامل به عمل آورد. هر چند قدم می ایستاد و زمین را برای یافتن رد سنوبال بو می کرد. تمام زوایای طویله، گاودانی، لانه های مرغ و باغچه را بو کشید و تقریبا همه جا رد سنوبال را پیدا کرد. پوزه پهنش را به خاک می مالید چند نفس عمیق می کشید و با صدایی وحشتناک اعلام می کرد، «سنوبال اینجا بوده: بویش را می شناسم!» و به اسم سنوبال، سگها دندان نشان میدادند و غرشی می کردند که خون را در بدن منجمد می کرد. حیوانات کاملا خود را باخته بودند. به نظر می آمد که سنوبال اثری است نامرئی که تمام فضا را احاطه کرده و آنها را به هر خطری تهدید می کند. هنگام شب سکوئیلر همه را جمع کرد و در حالیکه از وجناتش وحشت می بارید گفت مطلب مهمی است که باید بگوید. در حالیکه جهشهای کوتاه عصبی می کرد فریاد کشید، «رفقا مطلب فوق العاده وحشتناکی کشف شده است. سنوبال خود را به فردریک مالک پینچ فیلد که قصد دارد به ما حمله کند و مزرعه ما را بگیرد فروخته است! قرار است در وقت حمله سنوبال راهنمای او باشد. موضوع از این هم بدتر است. ما تصور می کردیم دلیل تمرد سنوبال خودخواهی و جاه طلبی اوست ولی رفقا ما در اشتباه بودیم. علت اصلی تمردش را می دانید؟ او از همان ابتدا با جونز هم پیمان بود و در تمام مدت عامل مخفی او بود. تمام این مطالب از روی مدارک کتبی که از او به جا مانده است و ما اخیرا کشف کرده ایم ثابت شده است. به عقیده من این موضوع مطالب بسیاری را روشن می کند. رفقا! مگر خود ما ندیدیم که در جنگ گاودانی چقدر کوشش کرد که ما شکست بخوریم؟» حیوانات گیج و مبهوت شده بودند. این دیگر بالاتر و بدتر از داستان تخریب آسیاب بود. چند دقیقه طول کشید تا به عمق گفته سکوئیلر

صفحه 48 از 85