ناپلئون به سرعت و بیرحمانه دست به کار شد. دستور داد جیره مرغها را قطع کنند و حکم کرد هر حیوانی که به آنان حتی یک دانه برساند محکوم به مرگ خواهد شد. سگها مراقب بودند که دستورات اجرا شود. مرغها پنج روز مقاومت کردند ولی بعد تسلیم شدند و برای تخم گذاری به لانه های خود برگشتند. در این فاصله نه مرغ تلف شدند. اجسادشان در باغ میوه دفن شد و شایعه کردند که مرغها از بیماری خروسک مرده اند. ویمپر از این ماجرا چیزی نشنید و تخم مرغها در موعد معین تحویل داده شد و ماشین باربری بقالی هفته ای یک بار برای بردن تخمها به مزرعه آمد. در این مدت از سنوبال خبری و اثری نبود. چنین شایعه بود که او در یکی از دو مزرعه مجاور، فاکس وود یا پینچ فیلد، مخفی است. روابط ناپلئون با زارعین مجاور کمی از پیش بهتر بود. مقداری الوار از ده سال قبل که درختها را انداخته بودند در حیاط انبار شده بود و حالا کاملا خشک و مناسب بود. ویمپر به ناپلئون پیشنهاد کرد الوارها را بفروشد، آقای پیل کینگتن و آقای فردریک هر دو طالب خرید بودند. ناپلئون مردد بود که کدام را انتخاب کند. هر وقت به نظر می آمد که قصد معامله با فردریک را دارد اعلام می شد که سنوبال در فاکس وود مخفی است و هر زمان که به معامله با پیل کینگتن متمایل می شد شایعه می گشت که سنوبال در پینچ فیلد است. ناگهان در اوایل بهار مسئله وحشتناکی کشف شد: سنوبال شبها مخفیانه به مزرعه آمد و شد می کرد. این خبر طوری حیوانات را مضطرب ساخت که شبها خوابشان نمی برد. شایع بود که او هر شب زیر نقاب تاریکی به مزرعه می آید و مرتکب انواع و اقسام کارهای زشت میشود. غله میدزد، سطل شیر را واژگون می کند، بذرها را لگدمال می کند و جوانه درختهای میوه را می جود. رسم بر این شده بود که هر وقت خرابکاری پیش می آمد به سنوبال مربوطش میکردند. اگر شیشه پنجره ای می شکست یا راه آبی مسدود میشد می گفتند که سنوبال شبانه آمده و مرتکب آن شده است، وقتی کلید انبار آذوقه گم شد تمام حیوانات مزرعه متقاعد بودند که سنوبال آن را در چاه انداخته است. و عجیب اینکه حتی بعد از آن که کلید را اشتباها زیر کیسه آذوقه گذاشته بودند پیدا کردند باز هم به اعتقاد خود باقی بودند. ماده گاوها همه با هم می گفتند که سنوبال