باشد. من نه تنها با رقص مخالف نیستم بلکه امیدوارم افتخار پیدا کنم که با همه قوم و خویش های زیبای خودم در آن شب برقصم، و همین جا از فرصت استفاده می کنم تا از شما، دوشیزه الیزابت، تقاضا کنم که بخصوص در دور اول با من برقصید، ... مطمئنم دوشیزه جین این انتخاب مرا حمل بر بی ادبی و بی احترامی نسبت به ساحت خودشان نخواهند کرد.»
الیزابت احساس کرد که بدجوری به مخمصه افتاده است. فکر می کرد دو دور اول را با آقای ویکهام خواهد رقصید، ... حالا آقای کالینز جایش را می گرفت!... آخر این چه موقع سر به سر گذاشتنش بود. اما کاری نمی شد کرد. کیف آقای ویکهام و خود او اجاره کمی عقب می افتاد. الیزابت با نهایت لطف و ادبی که از او بر می آمد دعوت آقای کالینز را قبول کرد. زیاد از این حالت عاشق پیشه آقای کالینز خوشش نیامد، چون معنای دیگری در این رفتار می دید.... اول تعجب کرد که بین خواهرها او لایق دانسته شده تا بانوی خانه کشیشی هانسفرد بشود و در غیاب مهمان هایی که سرشان به تن شان می ارزد میز چهار نفره بچیند. این فکر الیزابت کمی بعد تأیید هم شد، چون دید که آقای کالینز مدام ادب و نزاکت بیشتری با او به خرج می دهد، و حتی دید که مدام سعی دارد از هوش و نشاط او تعریف و تمجید کند. الیزابت از اینکه جمال و جذابیتش چنین اثری می گذارد زیاد خوشحال نشد، بلکه تعجب کرد. کمی بعد هم مادرش به او فهماند که فکر ازدواجش با آقای کالینز خیلی هم فکر خوبی است. الیزابت خودش را به نشنیدن زد، چون می دانست که اگر جوابی بدهد بگو مگوی جدی در می گیرد. فکر کرد شاید آقای کالینز هیچ وقت خواستگاری نکند، و تا آن موقع هم جر و بحث فایده ای ندارد.
دوشیزه بنت های کوچک تر اگر از مهمانی ندرفیلد حرف نمی زدند و آماده آن نمی شدند، واقعا حال و روز تأسف باری پیدا می کردند، چون از روز دعوت تا روز مهمانی یکریز باران آمد و آن ها نتوانستند حتی یک بار قدم زنان به مریتن بروند. نه خاله، نه افسرها، نه اخبار تازه، سراغ هیچ کدام نمی شد
الیزابت احساس کرد که بدجوری به مخمصه افتاده است. فکر می کرد دو دور اول را با آقای ویکهام خواهد رقصید، ... حالا آقای کالینز جایش را می گرفت!... آخر این چه موقع سر به سر گذاشتنش بود. اما کاری نمی شد کرد. کیف آقای ویکهام و خود او اجاره کمی عقب می افتاد. الیزابت با نهایت لطف و ادبی که از او بر می آمد دعوت آقای کالینز را قبول کرد. زیاد از این حالت عاشق پیشه آقای کالینز خوشش نیامد، چون معنای دیگری در این رفتار می دید.... اول تعجب کرد که بین خواهرها او لایق دانسته شده تا بانوی خانه کشیشی هانسفرد بشود و در غیاب مهمان هایی که سرشان به تن شان می ارزد میز چهار نفره بچیند. این فکر الیزابت کمی بعد تأیید هم شد، چون دید که آقای کالینز مدام ادب و نزاکت بیشتری با او به خرج می دهد، و حتی دید که مدام سعی دارد از هوش و نشاط او تعریف و تمجید کند. الیزابت از اینکه جمال و جذابیتش چنین اثری می گذارد زیاد خوشحال نشد، بلکه تعجب کرد. کمی بعد هم مادرش به او فهماند که فکر ازدواجش با آقای کالینز خیلی هم فکر خوبی است. الیزابت خودش را به نشنیدن زد، چون می دانست که اگر جوابی بدهد بگو مگوی جدی در می گیرد. فکر کرد شاید آقای کالینز هیچ وقت خواستگاری نکند، و تا آن موقع هم جر و بحث فایده ای ندارد.
دوشیزه بنت های کوچک تر اگر از مهمانی ندرفیلد حرف نمی زدند و آماده آن نمی شدند، واقعا حال و روز تأسف باری پیدا می کردند، چون از روز دعوت تا روز مهمانی یکریز باران آمد و آن ها نتوانستند حتی یک بار قدم زنان به مریتن بروند. نه خاله، نه افسرها، نه اخبار تازه، سراغ هیچ کدام نمی شد