آقای بنت نامه را تا کرد و گفت: «پس، ساعت چهار، منتظر این جناب آشتی طلب خواهیم بود. به نظر می رسد جوان با وجدان و با نزاکتی است. شک ندارم که دوست با ارزشی هم از کار در می آید، بخصوص اگر لیدی کاترین باز هم اجازه بدهد او نزد ما بیاید.»
«درباره دخترها هم حسن نیت دارد. اگر می خواهد یک جوری جبران کند من که جلوگیری نمی کنم.»
جین گفت: «البته مشکل می شود گفت به چه طریقی می خواهد آن طور که شایسته حق و حقوق ماست جبران کند. این را خودش می داند.»
الیزابت، بیشتر، از حرمت خاصی که کالینز برای لیدی کاترین قائل بود، و از توجهی که به مراسم ضروری تعمید و ازدواج و کفن و دفن در حوزه کشیشی اش داشت، تعجب می کرد.
گفت: «به نظرم می رسد آدم عجیبی باشد. من از کارش سر درنمی آورم. ... طرز نامه نوشتنش کمی قلنبه سلنبه است.... منظورش چیست که به خاطر وارث لانگبورن بودن معذرت می خواهد؟ ... حتی اگر بخواهد باز هم نمی تواند وارث نباشد. ... آدم عاقلی است؟ »
«نه، عزیزم. فکر نمی کنم. اما امیدوارم برعکس باشد. در نامه اش هم اظهار ارادت دیده می شود و هم منم منم، که البته جای امیدواری است. من بی صبرانه منتظرم تا ببینمش.»
مری گفت: «انشای نامه اش عیب و ایرادی ندارد. تمثیل شاخه زیتون شاید زیاد جدید باشد، اما به نظرم درست به کار برده.»
از نظر کاترین و لیدیا، نه نامه جالب بود و نه نویسنده نامه. محال به نظر می رسید که قوم و خویش شان با کت قرمز بیاید، و چند هفته ای هم می شد که دیگر از معاشرت با کسی که رنگ دیگری بپوشد محظوظ نمی شدند. نامه آقای کالینز مقداری از بدبینی خانم بنت هم کاست، و او طوری منتظر دیدار آقای کالینز ماند که شوهر و دخترهایش تعجب کردند.
آقای کالینز درست سر وقت آمد و کل خانواده با ادب تمام از او استقبال
«درباره دخترها هم حسن نیت دارد. اگر می خواهد یک جوری جبران کند من که جلوگیری نمی کنم.»
جین گفت: «البته مشکل می شود گفت به چه طریقی می خواهد آن طور که شایسته حق و حقوق ماست جبران کند. این را خودش می داند.»
الیزابت، بیشتر، از حرمت خاصی که کالینز برای لیدی کاترین قائل بود، و از توجهی که به مراسم ضروری تعمید و ازدواج و کفن و دفن در حوزه کشیشی اش داشت، تعجب می کرد.
گفت: «به نظرم می رسد آدم عجیبی باشد. من از کارش سر درنمی آورم. ... طرز نامه نوشتنش کمی قلنبه سلنبه است.... منظورش چیست که به خاطر وارث لانگبورن بودن معذرت می خواهد؟ ... حتی اگر بخواهد باز هم نمی تواند وارث نباشد. ... آدم عاقلی است؟ »
«نه، عزیزم. فکر نمی کنم. اما امیدوارم برعکس باشد. در نامه اش هم اظهار ارادت دیده می شود و هم منم منم، که البته جای امیدواری است. من بی صبرانه منتظرم تا ببینمش.»
مری گفت: «انشای نامه اش عیب و ایرادی ندارد. تمثیل شاخه زیتون شاید زیاد جدید باشد، اما به نظرم درست به کار برده.»
از نظر کاترین و لیدیا، نه نامه جالب بود و نه نویسنده نامه. محال به نظر می رسید که قوم و خویش شان با کت قرمز بیاید، و چند هفته ای هم می شد که دیگر از معاشرت با کسی که رنگ دیگری بپوشد محظوظ نمی شدند. نامه آقای کالینز مقداری از بدبینی خانم بنت هم کاست، و او طوری منتظر دیدار آقای کالینز ماند که شوهر و دخترهایش تعجب کردند.
آقای کالینز درست سر وقت آمد و کل خانواده با ادب تمام از او استقبال