نام کتاب: غرور و تعصب
ماه پیش این نامه دستم رسید، حدود دو هفته پیش هم جواب نوشتم، چون فکر کردم قضیه حساسی است و باید به آن توجه کرد. نامه قوم و خویشم آقای کالینز، بود، همان کسی که وقتی من بمیرم می آید و زود همه شما را از این خانه بیرون می اندازد.»
زنش گفت: «اوه! عزیزم، من طاقت شنیدن این حرفها را ندارم. اسم این آدم نفرت انگیز را نباید برد. بدترین چیز توی دنیا این است که اموالت را از بچه های خودت بگیرند. من اگر جای تو بودم خیلی وقت پیش ها فکری برای این قضیه می کردم.»
جین و الیزابت سعی کردند در مورد تصاحب اموال به مادرشان توضیح بدهند. قبلا هم سعی کرده بودند، اما این موضوعی بود که خانم بنت عقلش به آن نمی رسید. باز هم شروع کرد به قیل و قال کردن درباره این که ظالمانه است دارایی را از پنج دختر بگیرند و به مردی بدهند که اصلا کسی با او سر و کاری ندارد.
آقای بنت گفت: «بله، مسلما ظالمانه است، هیچ کس نمی تواند این گناه کبیره آقای کالینز را ببخشد که لانگبورن را به ارث می برد. اما اگر به نامه اش گوش کنید، شاید با طرز بیانش کمی دلتان نرم تر بشود.»
«نه، من که مطمئنم دلم نرم نمی شود. اصلا بیخود کرده به تو نامه نوشته . خیلی متظاهر است. من از این جور دوست و آشناهای مزور نفرت دارم. چرا مثل پدرش به مرافعه قانونی با تو ادامه نمی دهد؟»
خب، برای اینکه کمی وجدان فرزندی دارد، حالا خودتان می بینید.»
هانسفرد، نزدیک وسترهام، کنت
۱۵ اکتبر.
آقای عزیز،
اختلافی که بین شما و مرحوم پدر بزرگوارم وجود داشته همواره موجب ناراحتی من بوده است، و من از موقعی که متأسفانه پدرم را از دست

صفحه 69 از 431