نام کتاب: غرور و تعصب
جریان بازی گله کرد. به این ترتیب، گفت و گوها به پایان رسید، و الیزابت هم اندکی بعد از اتاق خارج شد.
همین که در پشت سر الیزابت بسته شد، دوشیزه بینگلی گفت: «الیزا بنت از آن جور زن هایی است که با کوچک کردن خودشان می خواهند یک جایی توی دل جنس مخالف باز کنند. البته، به نظر من، این روش در مورد خیلی از مردها کارگر می افتد. ولی خب، روش حقیری است، دوز و کلک پیش پا افتاده ای است.4
دارسی، که این سخن عمدتا خطاب به او بود، جواب داد: «البته همه دوز و کلک هایی که گاهی خانم ها برای دلربایی به کار می برند یک جوری حقیر و بی ارزش است. هر چیزی که بوی حیله و کلک بدهد مشمئزکننده است.»
دوشیزه بینگلی زیاد از این جواب خوشش نیامد و صحبت را ادامه نداد.
الیزابت باز هم نزد آنها رفت، اما این بار فقط به خاطر این که بگوید حال خواهرش بدتر شده و نمی تواند تنهایش بگذارد. بینگلی گفت که باید فوری دنبال آقای جونز فرستاد. اما خواهرهایش گفتند که دارو و درمان دکترهای دهات فایده ای ندارد و بهتر است خیلی سریع مریض را به شهر و پیش یک پزشک برجسته برد. الیزابت این پیشنهاد را اصلا نپذیرفت، اما با پیشنهاد برادرشان مخالفتی نکرد. قرار شد اگر حال دوشیزه بنت بهتر نشد اول صبح به دنبال آقای جونز بفرستند. بینگلی خیلی ناراحت بود. خواهر هایش نیز می گفتند که ناراحت و متأسف اند، اما بعد از غذای آخر شب سرشان را به دوئت گرم کردند و ناراحتی و تأسف شان برطرف شد. ولی آقای بینگلی که خیالش اصلا راحت نبود به کدبانوی خانه دستور داد به هر طریقی که می تواند به خانم بیمار و خواهرش رسیدگی کند.

صفحه 44 از 431