کوچک ترش چند آواز اسکاتلندی و ایرلندی را هم با کمال میل اجرا کرد و تمجید و تشویق خواهرها را برانگیخت که با شوق و ذوق همراه چند تا از لوکاس ها و دو سه تا افسر به عده ای که در انتهای سالن می رقصیدند ملحق شدند.
آقای دارسی ساکت نزدیک آنها ایستاده بود و آزرده بود از این که شب به آن ترتیب سپری می شود. خودش در هیچ گفت و گویی شرکت نمی کرد. آنقدر توی خودش بود که نفهمید سر ویلیام لوکاس آمده کنارش ایستاده، تا این که سر ویلیام سر صحبت را این طور باز کردن
«چه خوب که به جوانها این طور خوش میگذرد، آقای دارسی!... واقعا هیچ چیز جای رقص را نمی گیرد. ... به نظرم یکی از بهترین تفریحات محافل سطح بالاست.»
«بله، آقا.... در عین حال این حسن را هم دارد که در محافل سطح پایین هم رواج دارد.... هر کس و ناکسی می تواند بر قصد.»
سر ویلیام فقط لبخند زد. بعد از مکث، دید که بینگلی هم به جمع ملحق شده است، و ادامه داد: «دوست شما قشنگ می رقصد، شک ندارم که شما هم خبره اید، آقای دارسی.»
« آقا، به نظرم شما رقص مرا در مریتن دیده اید.»
«بله، البته، و کلی هم محظوظ شدم. به سنت جیمز هم می روید برقصید؟ »
«هیچ وقت، آقا.»
«فکر نمی کنید که خوب باشد افتخار بدهید و رسم محل را به جا بیاورید؟ »
«اگر بتوانم، این افتخار را به هیچ محلی نمی دهم.»
«شما در شهر خانه دارید، بله؟»
آقای دارسی سرش را تکان داد.
«من یک وقتی در فکرش بودم که بروم شهر زندگی کنم. آخر، من به محافل سطح بالا علاقه دارم. اما مطمئن نبودم که آب و هوای لندن به مزاج لیدی لوکاس بسازد.»
آقای دارسی ساکت نزدیک آنها ایستاده بود و آزرده بود از این که شب به آن ترتیب سپری می شود. خودش در هیچ گفت و گویی شرکت نمی کرد. آنقدر توی خودش بود که نفهمید سر ویلیام لوکاس آمده کنارش ایستاده، تا این که سر ویلیام سر صحبت را این طور باز کردن
«چه خوب که به جوانها این طور خوش میگذرد، آقای دارسی!... واقعا هیچ چیز جای رقص را نمی گیرد. ... به نظرم یکی از بهترین تفریحات محافل سطح بالاست.»
«بله، آقا.... در عین حال این حسن را هم دارد که در محافل سطح پایین هم رواج دارد.... هر کس و ناکسی می تواند بر قصد.»
سر ویلیام فقط لبخند زد. بعد از مکث، دید که بینگلی هم به جمع ملحق شده است، و ادامه داد: «دوست شما قشنگ می رقصد، شک ندارم که شما هم خبره اید، آقای دارسی.»
« آقا، به نظرم شما رقص مرا در مریتن دیده اید.»
«بله، البته، و کلی هم محظوظ شدم. به سنت جیمز هم می روید برقصید؟ »
«هیچ وقت، آقا.»
«فکر نمی کنید که خوب باشد افتخار بدهید و رسم محل را به جا بیاورید؟ »
«اگر بتوانم، این افتخار را به هیچ محلی نمی دهم.»
«شما در شهر خانه دارید، بله؟»
آقای دارسی سرش را تکان داد.
«من یک وقتی در فکرش بودم که بروم شهر زندگی کنم. آخر، من به محافل سطح بالا علاقه دارم. اما مطمئن نبودم که آب و هوای لندن به مزاج لیدی لوکاس بسازد.»