نام کتاب: غرور و تعصب
فصل 6

خانم های لانگبورن خیلی زود به حضور خانم های ندرفیلد رسیدند. خانم های ندرفیلد هم باز دیدشان را پس دادند. رفتار مطبوع دوشیزه بنت حسن نظر خانم هرست و دوشیزه بینگلی را بیشتر کرد. البته مادرش را غیر قابل تحمل می دیدند و خواهران کوچک تر را هم در حد و شأن هم صحبتی نمی دانستند، اما به دو خواهر فهماندند که بدشان نمی آید با آنها بیشتر آشنا شوند. جین از این توجه و عنایت خیلی خوشحال شد، اما الیزابت هنوز در رفتار آنها با دیگران، حتی با خواهرش، نوعی تکبر می دید و به خاطر همین از آنها خوشش نمی آمد. البته لطف و محبت شان در حق جین فی نفسه ارزش داشت، چون به احتمال خیلی زیاد از تعریف و تمجیدهای برادرشان ناشی می شد. هر وقت که دیداری دست می داد، کاملا معلوم بود که آقای بینگلی از جین خوشش می آید. از نظر الیزابت هم مثل روز روشن بود که جین دارد تسلیم احساسی می شود که از ابتدا به آقای بینگلی پیدا کرده بود. بعید نبود که عاشق بی قرار او بشود. اما با خوشحالی فهمید که بعید است همه عالم و آدم باخبر شوند، چون جین با تمام احساسی که داشت در عین حال متانت و احتیاط را در رفتار بانشاط همیشگی اش مراعات می کرد و همین باعث می شد که کسی او را گستاخ و بی ادب نداند. این را به دوست خود، دوشیزه لوکاس، هم گفت.

صفحه 23 از 431