نام کتاب: غرور و تعصب
خاطر انجام این کار خودم را زیاد سرزنش کنم. فقط در کل این ماجرا یک نکته هست که نمی توانم با رضایت به آن بیندیشم، اینکه با توسل به ترفند و تدبیر تا آنجا پیش رفتم که حضور خواهرتان در لندن را از او مخفی نگه داشتم. من خودم از حضور ایشان با خبر بودم، چون دوشیزه بینگلی می دانست، اما برادر ایشان هنوز هم بی اطلاع است....... اینکه می شد بدون عواقب نامطلوبی یکدیگر را ملاقات کنند، بله، امکانش بود.... اما به نظرم نیامد که از شدت علاقه بینگلی به خواهرتان چیزی کم شده باشد، و من فکر کردم شاید ملاقاتش با خواهرتان بی خطر نباشد.... شاید این پنهان کاری، این پرده پوشی، در شأن من نبوده... اما کاری است که شده، و با حسن نیت هم شده. ... در مورد این مسئله دیگر حرفی برای گفتن ندارم، هیچ عذر و بهانه دیگری هم ندارم. اگر احساسات خواهرتان را جریحه دار کرده ام، ناخواسته بوده. البته انگیزه های من شاید از نظر شما ناکافی بوده باشد، اما من هنوز دلیلی برای تقبیح آن پیدا نکرده ام. در مورد اتهام دوم که سنگین تر است، یعنی این اتهام که آقای ویکهام را بدبخت کرده ام، فقط به این طریق می توانم از خودم رفع اتهام کنم که کل روابط او با خانواده ام را برای شما شرح بدهم. این که به طور اخص مرا به چه چیزی متهم کرده است، من بی خبرم. اما برای اثبات صحت و حقیقت چیزی که برای شما بیان خواهم کرد می توانم شواهد و مدارک غیر قابل انکاری ارائه کنم. آقای ویکهام پسر مرد بسیار محترمی است که سال های سال مباشر کل املاک پمبرلی بود و رفتار درست و صادقانه اش سبب شد پدرم از هر جهت به او اعتماد کند، و به خاطر همین هم خواست کاری برایش بکند. این بود که سخاوتمندانه لطفی به جورج ویکهام کرد که پسر خوانده اش بود. پدرم خرج تحصیل مدرسه او و بعد هم مخارج کیمبریج را داد. ... این کمک بسیار مهمی بود، چون پدر جورج ویکهام همیشه به علت ریخت و پاش های همسرش بی پول بود و نمی توانست پسرش را خیلی

صفحه 223 از 431