نام کتاب: غرور و تعصب
فصل ۱۱

وقتی همه رفتند، الیزابت که انگار می خواست هرچه بیشتر از دست آقای دارسی عصبانی شود، تصمیم گرفت برای پرکردن وقت خود، تمام نامه هایی را که جین از زمان آمدن او به کنت برایش نوشته بود بار دیگر بخواند. در این نامه ها هیچ نوع گله و شکایت واقعی دیده نمی شد، به خاطرات گذشته اشاره ای نشده بود، و هیچ علامتی هم از ناراحتی های فعلی اش به چشم نمی خورد. اما در همه این نامه ها، در سطر سطر آن ها، از آن سرزندگی و نشاط که ویژگی او بود اثری دیده نمی شد. این سرزندگی و نشاط از آرامش و صفای باطن جین برمی خاست و به دیگران نیز تسری می یافت و کمتر به افسردگی و تیرگی مجال می داد. الیزابت می دید که تک تک جمله ها نوعی ناراحتی و تشویش را القا می کنند، اما چنان دقت و احتیاطی برای پنهان کردن این حالت به کار رفته که با یک بار خواندن بعید است کسی به آن پی ببرد. آقای دارسی می باید به این که چه عذاب و مصیبتی به بار آورده، و الیزابت با یادآوری این موضوع برای رنج و اندوه خواهر خود بیشتر دل می سوزاند. وقتی فکر می کرد که دیدار آقای دارسی از روزینگز دو روز دیگر به پایان می رسد کمی تسکین پیدا می کرد، و وقتی فکر می کرد که دو هفته دیگر باز در کنار جین خواهد بود تسکین بیشتری

صفحه 211 از 431