فصل ۹
صبح روز بعد، الیزابت تک و تنها نشسته بود و داشت به جین نامه می نوشت، چون خانم کالینز و ماریا برای کاری به دهکده رفته بودند. اما همین موقع زنگ خانه به صدا درآمد و الیزابت از جا پرید. معلوم بود که کسی آمده است. الیزابت که صدای کالسکه نشنیده بود فکر کرد شاید لیدی کاترین آمده باشد. با همین تصور، خواست نامه ناتمامش را به کناری بگذارد تا از فضولی های او جلوگیری کند، اما همین موقع در باز شد و الیزابت در کمال حیرت دید که آقای دارسی آمده است، آقای دارسی یکه و تنها.
آقای دارسی هم ظاهرا از این که الیزابت تنها بود تعجب کرد. از اینکه مزاحم شده است عذر خواست و به الیزابت فهماند که خیال می کرده همه خانم ها منزل هستند.
بعد نشستند. وقتی احوال پرسی های الیزابت درباره ساکنان روزینگز تمام شد، بیم آن می رفت که سکوت کامل حاکم شود. از این رو، می بایست فکر می کرد، و در همین موقعیت اضطراری به یاد زمانی افتاد که برای آخرین بار در هرتفردشر دارسی را دیده بود، و چون کنجکاو بود بداند که چرا آن طور با عجله رفته بودند (و دارسی در این باره چه نظری دارد)، گفت:
«آقای دارسی! در ماه نوامبر با چه عجله ای همه شما از ندرفیلد رفتید!
صبح روز بعد، الیزابت تک و تنها نشسته بود و داشت به جین نامه می نوشت، چون خانم کالینز و ماریا برای کاری به دهکده رفته بودند. اما همین موقع زنگ خانه به صدا درآمد و الیزابت از جا پرید. معلوم بود که کسی آمده است. الیزابت که صدای کالسکه نشنیده بود فکر کرد شاید لیدی کاترین آمده باشد. با همین تصور، خواست نامه ناتمامش را به کناری بگذارد تا از فضولی های او جلوگیری کند، اما همین موقع در باز شد و الیزابت در کمال حیرت دید که آقای دارسی آمده است، آقای دارسی یکه و تنها.
آقای دارسی هم ظاهرا از این که الیزابت تنها بود تعجب کرد. از اینکه مزاحم شده است عذر خواست و به الیزابت فهماند که خیال می کرده همه خانم ها منزل هستند.
بعد نشستند. وقتی احوال پرسی های الیزابت درباره ساکنان روزینگز تمام شد، بیم آن می رفت که سکوت کامل حاکم شود. از این رو، می بایست فکر می کرد، و در همین موقعیت اضطراری به یاد زمانی افتاد که برای آخرین بار در هرتفردشر دارسی را دیده بود، و چون کنجکاو بود بداند که چرا آن طور با عجله رفته بودند (و دارسی در این باره چه نظری دارد)، گفت:
«آقای دارسی! در ماه نوامبر با چه عجله ای همه شما از ندرفیلد رفتید!