فصل ۵
نزدیک لانگبورن خانواده ای زندگی می کردند که خانواده بنت با آنها صمیمی صمیمی بودند. سر ویلیام لوکاس قبلا در مریتن در کار تجارت بود، به ثروت قابل توجهی هم رسیده بود، و زمانی که شهردار بود به حضور شاه شرفیاب شده و لقب سر گرفته بود. بعد از آن، خیلی چیزها را جور دیگر می دید. کسب و کار و اقامت در یک شهر کوچک تجارتی دلش را زد. هم تجارت را بوسید و گذاشت کنار وهم آن شهر کوچک را ترک کرد. با خانواده اش به خانه ای در یک مایلی مریتن کوچ کرد، بعد اسم آنجا را لوکاس لاج (محل زندگی لوکاس )گذاشت و خیال کرد که با این کار به آن محل تشخص می بخشد. بعد هم، فارغ از امور تجاری، وقت خود را تمام وقف ادب به خرج دادن به آدم و عالم کرد. با این که مقام بالاتری پیدا کرده بود به هیچ وجه دچار غرور و خودبینی نشد. برعکس، به همه احترام می گذاشت و خوبی می کرد. ذات ملایم و با محبت و مؤدب بود، و بعد از شرفیابی در کاخ *سنت جیمز* مبادی آداب و خوش رفتارتر هم شده بود.
لیدی لوکاس زن خیلی خوبی بود، اما آنقدر زیرک نبود که در عالم در و
نزدیک لانگبورن خانواده ای زندگی می کردند که خانواده بنت با آنها صمیمی صمیمی بودند. سر ویلیام لوکاس قبلا در مریتن در کار تجارت بود، به ثروت قابل توجهی هم رسیده بود، و زمانی که شهردار بود به حضور شاه شرفیاب شده و لقب سر گرفته بود. بعد از آن، خیلی چیزها را جور دیگر می دید. کسب و کار و اقامت در یک شهر کوچک تجارتی دلش را زد. هم تجارت را بوسید و گذاشت کنار وهم آن شهر کوچک را ترک کرد. با خانواده اش به خانه ای در یک مایلی مریتن کوچ کرد، بعد اسم آنجا را لوکاس لاج (محل زندگی لوکاس )گذاشت و خیال کرد که با این کار به آن محل تشخص می بخشد. بعد هم، فارغ از امور تجاری، وقت خود را تمام وقف ادب به خرج دادن به آدم و عالم کرد. با این که مقام بالاتری پیدا کرده بود به هیچ وجه دچار غرور و خودبینی نشد. برعکس، به همه احترام می گذاشت و خوبی می کرد. ذات ملایم و با محبت و مؤدب بود، و بعد از شرفیابی در کاخ *سنت جیمز* مبادی آداب و خوش رفتارتر هم شده بود.
لیدی لوکاس زن خیلی خوبی بود، اما آنقدر زیرک نبود که در عالم در و
*یکی از اقامتگاه های رسمی فرمانروایان انگلستان.