عنایات آقای کالینز می شدند که به آن ها خبر می داد چه کالسکه هایی رفته اند و آمده اند، بخصوص دوشیزه دو بورگ چه موقعی با کالسکه دو اسبه اش می آید. آقای کالینز هیچ وقت این یکی را از قلم نمی انداخت و حتما می آمد به آن ها خبر می داد، هرچند که تقریبا هر روز این اتفاق می افتاد. دوشیزه دو بورگ کم به خانه کشیشی سر نمی زد. همیشه هم چند دقیقه ای با شارلوت گفت و گو می کرد. اما به ندرت به سرش می زد که از کالسکه پایین بیاید.
کمتر روزی بود که آقای کالینز به روزینگز نرود. بیشتر وقت ها همسرش فکر می کرد لازم است خودش هم برود. الیزابت نمی فهمید چرا این همه وقت باید هدر برود، تا این که حدس زد شاید قضایای حساب و کتاب عواید و پول و این جور چیزها در کار باشد. گاه و بیگاه، سرکار علیه افتخار می داد و خودش می آمد، و در جریان این دیدارها هیچ چیز از نظر صاحبش مخفی نمی ماند. کارهای آن ها را وارسی می کرد، به کاری که دست شان بود نگاه می کرد و توصیه می کرد که طور دیگری انجامش بدهند. به طرز چیدن وسایل ایراد می گرفت، یا در کارهای دوشیزه خدمتکار بی مبالاتی می دید. اگرهم تنقلاتی را که تعارفش می کردند رد نمی کرد فقط به خاطر این بود که بگوید قطعه گوشت های خانم کالینز برای خانواده ای که او دارد زیاد بزرگ است.
الیزابت خیلی زود فهمید که این خانم والامقام با این که قاضی صلح آن ناحیه نیست فعال ترین قاضی مرافعات در ناحیه خودش به حساب می آید و آقای کالینز کوچکترین امور و مسائل را به عرض ایشان می رساند. هر وقت که روستانشینان کارشان به دعوا و مرافعه می کشید، یا ناراضی و محتاج می شدند، خانم به روستا می رفت تا اختلاف ها را حل و فصل کند، به شکایت ها رسیدگی کند و باران نعمت بر آن ها ببارد.
تشریفات غذاخوردن در روزینگز تقریبا هفته ای دوبار تکرار می شد. چون سر ویلیام رفته بود و فقط یک میز بازی برای شب می چیدند، این مشغولیت ها با دفعه اول فرق می کرد. کارهای دیگرشان زیاد نبود. طرز زندگی در آن حوالی به طور کلی خارج از ارادۀ کالینز ها بود. این قضیه البته به ضرر الیزابت نبود، و
کمتر روزی بود که آقای کالینز به روزینگز نرود. بیشتر وقت ها همسرش فکر می کرد لازم است خودش هم برود. الیزابت نمی فهمید چرا این همه وقت باید هدر برود، تا این که حدس زد شاید قضایای حساب و کتاب عواید و پول و این جور چیزها در کار باشد. گاه و بیگاه، سرکار علیه افتخار می داد و خودش می آمد، و در جریان این دیدارها هیچ چیز از نظر صاحبش مخفی نمی ماند. کارهای آن ها را وارسی می کرد، به کاری که دست شان بود نگاه می کرد و توصیه می کرد که طور دیگری انجامش بدهند. به طرز چیدن وسایل ایراد می گرفت، یا در کارهای دوشیزه خدمتکار بی مبالاتی می دید. اگرهم تنقلاتی را که تعارفش می کردند رد نمی کرد فقط به خاطر این بود که بگوید قطعه گوشت های خانم کالینز برای خانواده ای که او دارد زیاد بزرگ است.
الیزابت خیلی زود فهمید که این خانم والامقام با این که قاضی صلح آن ناحیه نیست فعال ترین قاضی مرافعات در ناحیه خودش به حساب می آید و آقای کالینز کوچکترین امور و مسائل را به عرض ایشان می رساند. هر وقت که روستانشینان کارشان به دعوا و مرافعه می کشید، یا ناراضی و محتاج می شدند، خانم به روستا می رفت تا اختلاف ها را حل و فصل کند، به شکایت ها رسیدگی کند و باران نعمت بر آن ها ببارد.
تشریفات غذاخوردن در روزینگز تقریبا هفته ای دوبار تکرار می شد. چون سر ویلیام رفته بود و فقط یک میز بازی برای شب می چیدند، این مشغولیت ها با دفعه اول فرق می کرد. کارهای دیگرشان زیاد نبود. طرز زندگی در آن حوالی به طور کلی خارج از ارادۀ کالینز ها بود. این قضیه البته به ضرر الیزابت نبود، و