نام کتاب: غرور و تعصب
حرف زدن را محال می دید، و آقایان فقط مشغول خوردن و به به و چه چه کردن بودند.
وقتی خانم ها به اتاق پذیرایی برگشتند، کاری نداشتند بکنند جز گوش سپردن به حرف های لیدی کاترین، و لیدی کاترین هم یکریز حرف می زد تا موقعی که قهوه آوردند. لیدی کاترین از هر دری صحبت می کرد، آن هم با چنان قاطعیتی که نشان می داد عادت ندارد کسی درباره نظریات و عقایدش چون و چرا کند. خیلی خودمانی و دقیق از امورات خانگی و خانوادگی شارلوت می پرسید و درباره کارها توصیه می کرد و دستور می داد. توضیح می داد که در خانواده کوچکی مثل خانواده شارلوت چه طور باید همه چیز را نظم و سامان داد. همچنین در مورد مراقبت از گاوها و مرغ و خروس ها دستوراتی می داد. الیزابت می فهمید که هیچ چیز از نظر تیزبین این خانم پوشیده نیست و می تواند به هر مناسبت و موردی به دیگران دستور بدهد.
لابه لای حرف هایش با خانم کالینز، از ماریا و الیزابت نیز چیزهایی پرسید، بخصوص از الیزابت ، که لیدی کاترین از اقوام و کسانش چیز زیادی نمی دانست. به خانم کالینز این را هم گفت که الیزابت دختر مؤدب و قشنگی است. گه گاه از الیزابت می پرسید که چند تا خواهر دارد، از او بزرگترند یا کوچکتر، قشنگ هستند یا نه، درس خوانده اند یا نه، پدرش چه جور کالسکه ای دارد، و نام دوشیزگی مادرش چه بوده؟ ..... الیزابت این سؤال ها را بی نزاکتی می دانست، اما با خونسردی و آرامش جواب می داد.... بعد لیدی کاترین گفت:
«مثل این که ملک پدرتان به آقای کالینز می رسد.»
بعد رو کرد به شارلوت و گفت: «به خاطر شما خوشحالم.» و ادامه داد: «ولی من دلیلی هم نمی بینم که ملک و املاک از طرف زن به ارث برسد.... در خانواده سر لوئیز دو بورگ چنین لزومی در کار نبود. ... دوشیزه بنت، شما ساز و آواز هم می دانید؟ »
«کمی.»
«اوه! پس... یک وقتی... خوشحال می شویم بشنویم. سازی که ما داریم

صفحه 183 از 431