نام کتاب: غرور و تعصب
مدتی که این جا اقامت دارید مورد عنایت قرار خواهند داد و دعوت خواهند کرد. رفتارشان با شارلوت عزیزم بسیار ملاطفت آمیز است. ما هر هفته دو بار در روزینگز غذا می خوریم، و هیچ وقت هم نمی گذارند پیاده به خانه برگردیم. کالسکه سرکار علیه ما را می آورد. البته منظورم یکی از کالسکه های ایشان است، چون ایشان چندین و چند کالسکه دارند.»
شارلوت اضافه کرد: «لیدی کاترین واقعا زن بسیار محترم و فهیمی هستند، و همسایه ای بسیار دلسوز.»
«کاملا عزیزم، من هم همین را می گویم. از آن خانم هایی هستند که نمی توان حرمت شان را نگه نداشت.»
شب عمدتا به گفت وگو درباره هرتفردشر گذشت، و همه چیزهایی که قبلا در نامه ها نوشته بودند در صحبت ها تکرار شد. وقتی در اتاق بسته شد، الیزابت در خلوت می توانست به میزان رضایت شارلوت فکر کند تا رفتارش را موقع راهنمایی کردن آن ها درک کند، خودداری اش موقع تحمل کردن شوهرش، و پذیرفتن این مسئله که همه چیز به خیر و خوشی سامان گرفته است. همچنین می بایست پیش بینی کند که اقامتش چه گونه سپری خواهد شد، جریان آرام امور چه گونه خواهد بود، فضولی های آزاردهنده آقای کالینز را چه گونه باید تحمل کرد، و مسرت و مباهات مراوده با ساکنان روزینگر چه کیفیتی خواهد داشت. تخیلات پرجنب و جوش الیزابت خیلی زود تکلیف همه این چیزها را روشن کرد.
اواسط روز بعد، موقعی که الیزابت داشت خودش را برای پیاده روی آماده می کرد، ناگهان سرو صدایی از پایین بلند شد. ظاهرا یک نفر با دستپاچگی همه اهل خانه را صدا می زد. الیزابت لحظه ای گوش سپرد. بعد شنید که یک نفر با عجله و تند تند از پله ها بالا می دود و بلند بلند او را صدا می زند. الیزابت در را باز کرد و ماریا را دید که در پاگرد نفس نفس می زند. ماریا با همان حالت هیجان زده با صدای بلند گفت:
«اوه، الیزای عزیز! لطفاً زود بیا اتاق غذاخوری، باید یک چیزی را بینی!

صفحه 177 از 431