ازدواجش فرقی نکرده است. ادب و نزاکت رسمی اش همان بود که بود و چند دقیقه ای کنار در الیزابت را معطل کرد تا احوال تک تک افراد خانواده را بپرسد و خیالش راحت شود. بعد به داخل خانه راهنمایی شدند. فقط در مدخل خانه باز کمی دیگر معطل شدند، چون آقای کالینز می خواست تمیزی و پاکیزگی محوطه ورودی خانه را نشان بدهد. وقتی هم وارد سالن شدند، یک بار دیگر با تشریفات رسمی مبالغه آمیزی ورود آن ها را به کلبه محقرش خوشامد گفت و عین حرف های زنش را که تنقلات تعارف می کرد تکرار کرد.
الیزابت از قبل خودش را آماده کرده بود که آقای کالینز را در اوج غرور و خودنمایی بیند. بی اختیار تصور می کرد که او وقتی آن اتاق جادار و منظره و اسباب و اثاثش را نشان می دهد مخصوصا خطابش به الیزابت است تا بفهمد که با ردکردن خواستگاری اش چه چیزهایی را از دست داده است. اما با این که همه چیز راحت و نظیف بود، الیزابت هیچ نشانه ای از حسرت و پشیمانی بروز نمی داد تا لااقل دل آقای کالینز خنک بشود. برعکس، الیزابت بیشتر با نوعی تعجب به دوست خود نگاه می کرد و در حیرت بود که چه طور با چنین شریکی زیر یک سقف توانسته این قدر نشاط و روحیه داشته باشد. هر وقت آقای کالینز چیزی می گفت که زنش ممکن بود به خاطر آن خجالت بکشد (و کم هم چنین وضعی پیش نمی آمد)، الیزابت بی اختیار به شارلوت نگاه می کرد. یکی دو بار اثر کمرنگی از خجالت در او تشخیص داد، اما در کلی شارلوت عقل به خرج می داد و خود را به نشنیدن می زد. بعد از این که به قدر کافی نشستند و از تمام اسباب و وسایل اتاق، از بوفه گرفته تا جا بخاری، تعریف و تمجید کردند و شرح سفر گفتند و از چیزهایی که در لندن اتفاق افتاده بود حرف زدند، آقای کالینز از آن ها دعوت کرد بروند گشتی در باغ بزنند، که بزرگ و خوش نقشه بود و خودش شخصا بر امور باغبانی اش نظارت می کرد. یکی از لذت های حلالش این بود که توی باغ خودش کار کند، و الیزابت وقتی می دید شارلوت با حفظ ظاهر از سلامتی و نشاط این کار حرف می زند در دل او را تحسین میکرد و می فهمید که شارلوت تا می تواند
الیزابت از قبل خودش را آماده کرده بود که آقای کالینز را در اوج غرور و خودنمایی بیند. بی اختیار تصور می کرد که او وقتی آن اتاق جادار و منظره و اسباب و اثاثش را نشان می دهد مخصوصا خطابش به الیزابت است تا بفهمد که با ردکردن خواستگاری اش چه چیزهایی را از دست داده است. اما با این که همه چیز راحت و نظیف بود، الیزابت هیچ نشانه ای از حسرت و پشیمانی بروز نمی داد تا لااقل دل آقای کالینز خنک بشود. برعکس، الیزابت بیشتر با نوعی تعجب به دوست خود نگاه می کرد و در حیرت بود که چه طور با چنین شریکی زیر یک سقف توانسته این قدر نشاط و روحیه داشته باشد. هر وقت آقای کالینز چیزی می گفت که زنش ممکن بود به خاطر آن خجالت بکشد (و کم هم چنین وضعی پیش نمی آمد)، الیزابت بی اختیار به شارلوت نگاه می کرد. یکی دو بار اثر کمرنگی از خجالت در او تشخیص داد، اما در کلی شارلوت عقل به خرج می داد و خود را به نشنیدن می زد. بعد از این که به قدر کافی نشستند و از تمام اسباب و وسایل اتاق، از بوفه گرفته تا جا بخاری، تعریف و تمجید کردند و شرح سفر گفتند و از چیزهایی که در لندن اتفاق افتاده بود حرف زدند، آقای کالینز از آن ها دعوت کرد بروند گشتی در باغ بزنند، که بزرگ و خوش نقشه بود و خودش شخصا بر امور باغبانی اش نظارت می کرد. یکی از لذت های حلالش این بود که توی باغ خودش کار کند، و الیزابت وقتی می دید شارلوت با حفظ ظاهر از سلامتی و نشاط این کار حرف می زند در دل او را تحسین میکرد و می فهمید که شارلوت تا می تواند