نام کتاب: غرور و تعصب
افراد خانواده را نمی دید، مراسم خداحافظی در شب و قبل از اینکه خانم ها بخوابند برگزار شد. خانم بنت با ادب و نزاکت بسیار گفت که خیلی خوشحال خواهد شد اگر آقای کالینز را باز هم در لانگبورن زیارت کند، البته به محض این که اشتغالات ایشان اجازه سفر مجدد را بدهد.
آقای کالینز جواب داد: «خانم عزیز، این دعوت شما بسیار مایه مسرت است، و خودم انتظار چنین دعوتی را داشتم. مطمئن باشید که در اسرع وقت این دعوت را غنیمت خواهم شمرد.»
همه تعجب کردند. آقای بنت که به هیچ وجه مشتاق چنین بازگشت سریعی نبود، بلافاصله گفت:
«آقای عزیز، بیم آن نمی رود که لیدی کاترین ایراد بگیرند؟ ... قوم و خویش را ندیده بگیرید بهتر است تا این که خدای نکرده ولی نعمت خودتان را ناراحت کنید.»
آقای کالینز جواب داد: «آقای عزیز، به خاطر این نصیحت دوستانه از شما تشکر می کنم. مطمئن باشید بدون اجازه بانویم چنین اقدام خطیری نمی کنم.»
«نباید بی گدار به آب بزنید. هر خطری را به جان بخرید، جز نارضایتی بانوی تان. اگر با آمدن مجددتان سبب ناراحتی ایشان می شوید، که من احتمالش را زیاد می دانم، راحت و آرام در خانه خود بمانید و خیالتان آسوده باشد که ما اصلا ناراحت نمی شویم.»
«باور کنید، آقای عزیز من، که با این توجهات محبت آمیز تان احساس امتنان ما تقویت می کنید. شما به زودی نامه تشکر آمیز مرا در این مورد دریافت خواهید کرد، همین طور در مورد همه الطاف تان در ایام اقامت من در هرتفردشر. و اما قوم و خویش های نازنینم، با این که غیبت من زیاد طولانی نخواهد بود و شاید نیازی به ذکر هم نداشته باشد، همین جا از فرصت استفاده می کنم تا برای همه سلامت و سعادت آرزو کنم، حتی قوم و خویشم الیزابت.»
خانم ها بعد از به جا آوردن آداب ادب رفتند، در حالی که همه متعجب

صفحه 139 از 431