حالی که آقای کالینز نمی خواست قبل از نتیجه قطعی کسی خبردار شود. البته از لحاظ احساسی خیالش راحت بود، دلیل و منطق نیز همین را حکم می کرد، چون شارلوت خیلی به او قوت قلب داده بود، اما آقای کالینز به خاطر ماجرای روز چهارشنبه چشمش ترسیده بود. با این حال، با کلی به به و چه چه پذیرفته شد. دوشیزه لوکاس از پنجره بالا او را دیده بود که به طرف خانه می آید، به خاطر همین فورا بیرون رفت تا تصادفا در گذرگاه به او برسد. شارلوت فکرش را نمی کرد که این همه اظهار عشق و باران فصاحت در انتظارش باشد.
لابه لای سخنرانی های طولانی آقای کالینز، قرار و مدارهایی بین آن ها گذاشته شد که هر دو از آن راضی بودند. وقتی داشتند وارد خانه می شدند، آقای کالینز از شارلوت استدعا کرد آن روزی را که او خوشبخت ترین مرد عالم خواهد شد تعیین کند. با اینکه این جور خواستگاری ها را باید اول نشنیده گرفت، خانم هیچ دلش نیامد که عیش عالی جناب را منغص کند. سادگی و بلاهتی که طبیعت به آقای کالینز ارزانی کرده بود می بایست هر گونه جذابیتی را از نحوه اظهار عشقش گرفته باشد، طوری که هیچ زنی دلش نخواهد او این جور اظهار عشق را ادامه بدهد. دوشیزه لوکاس که فقط محض سر و سامان گرفتن و کاملا هم بی غرض و بی غل و غش او را پذیرفته بود، اصلا در فکر این نبود که چه زود دارد سر و سامان پیدا می کند.
سر ویلیام و لیدی لوکاس زود می بایست موافقت خود را اعلام کنند، و الحق هم فرز و خوشحال همین کار را کردند. موقعیت آقای کالینز طوری بود که این وصلت را برای دخترشان خیلی مناسب می دیدند، و جهیزیه مختصری هم می توانستند بدهند. تازه، این هم جالب بود که آقای کالینز در آینده به مال و منالی می رسید. لیدی لوکاس فوری با عشق و علاقه عجیبی شروع کرد به حساب کردن این که آقای بنت چند سال دیگر ممکن است عمر کند. سر ویلیام هم نظر داد که هر وقت آقای کالینز صاحب ملک لانگبورن شد خوب است او و همسرش به سنت جیمز شرفیاب شوند. خلاصه کل خانواده
لابه لای سخنرانی های طولانی آقای کالینز، قرار و مدارهایی بین آن ها گذاشته شد که هر دو از آن راضی بودند. وقتی داشتند وارد خانه می شدند، آقای کالینز از شارلوت استدعا کرد آن روزی را که او خوشبخت ترین مرد عالم خواهد شد تعیین کند. با اینکه این جور خواستگاری ها را باید اول نشنیده گرفت، خانم هیچ دلش نیامد که عیش عالی جناب را منغص کند. سادگی و بلاهتی که طبیعت به آقای کالینز ارزانی کرده بود می بایست هر گونه جذابیتی را از نحوه اظهار عشقش گرفته باشد، طوری که هیچ زنی دلش نخواهد او این جور اظهار عشق را ادامه بدهد. دوشیزه لوکاس که فقط محض سر و سامان گرفتن و کاملا هم بی غرض و بی غل و غش او را پذیرفته بود، اصلا در فکر این نبود که چه زود دارد سر و سامان پیدا می کند.
سر ویلیام و لیدی لوکاس زود می بایست موافقت خود را اعلام کنند، و الحق هم فرز و خوشحال همین کار را کردند. موقعیت آقای کالینز طوری بود که این وصلت را برای دخترشان خیلی مناسب می دیدند، و جهیزیه مختصری هم می توانستند بدهند. تازه، این هم جالب بود که آقای کالینز در آینده به مال و منالی می رسید. لیدی لوکاس فوری با عشق و علاقه عجیبی شروع کرد به حساب کردن این که آقای بنت چند سال دیگر ممکن است عمر کند. سر ویلیام هم نظر داد که هر وقت آقای کالینز صاحب ملک لانگبورن شد خوب است او و همسرش به سنت جیمز شرفیاب شوند. خلاصه کل خانواده