منفی شما صرفا حرف است. دلایل من برای این فرض به اختصار این هاست.... به نظرم نمی رسد که شایستگی پذیرفته شدن را ندارم، یا شرایطی که می توانم پیشنهاد کنم زیاد نامطلوب است. موقعیتم در زندگی، ارتباطاتم با خانواده دو بورگ، و قوم و خویشی ام با خانواده شما، همه و همه مرا کاملا محق می سازد. باید فکر کنید که به رغم جاذبه های گوناگونتان، به هیچ وجه معلوم نیست که پیشنهاد ازدواج دیگری به شما بشود. متأسفانه جهیزیه شما آنقدر کم است که همه مظاهر جذابیت و صلاحیت های مقبول شما را تا حدودی خنثی خواهد کرد. چون تصور نمی کنم که در جواب رد دادن به من خیلی جدی باشید، ترجیح می دهم فکر کنم که می خواهید طبق عادت مألوف خانم های دلربا با معلق نگه داشتن و بلاتکلیفی آتش عشق مرا تیزتر کنید.»
«آقا، مطمئن باشید که من به هیچ وجه طرفدار این نوع دلربایی ها نیستم که خلاصه می شود در آزار دادن یک مرد محترم. ترجیح می دهم مرا رک و صریح بدانید. دوباره و سه باره از این که افتخار دادید و خواستگاری کردید از شما تشکر می کنم، اما قبول کردنش کاملا غیر ممکن است. احساسات من از هر جهت نقطه مقابل این است. از این واضح تر می شود گفت؟ حالا مرا زن دلربایی تصور نکنید که قصد آزار و اذیت شما را دارد، بلکه مرا موجود عاقلی در نظر بگیرید که از ته دلش حقیقت را می گوید.»
آقای کالینز با عاشق مآبی ناشیانه ای گفت: «شما سراپا جذابید! و من فکر می کنم که وقتی از والدین عالی قدرتان مجوز لازم را بگیرم، به هیچ وجه پیشنهاد من نامقبول نخواهد بود.»
الیزابت به این خودفریبی سماجت آمیز جوابی نمی توانست بدهد، و بلافاصله ساکت از آنجا رفت. تصمیم گرفت که اگر آقای کالینز باز هم امتناع های مکرر او را دلگرم کننده دانست، از پدرش کمک بگیرد تا شاید جواب منفی او طوری ادا شود که قانع کننده باشد و لااقل رفتارش را نشود با عشوه گری و دلبری زنانه اشتباه گرفت.
«آقا، مطمئن باشید که من به هیچ وجه طرفدار این نوع دلربایی ها نیستم که خلاصه می شود در آزار دادن یک مرد محترم. ترجیح می دهم مرا رک و صریح بدانید. دوباره و سه باره از این که افتخار دادید و خواستگاری کردید از شما تشکر می کنم، اما قبول کردنش کاملا غیر ممکن است. احساسات من از هر جهت نقطه مقابل این است. از این واضح تر می شود گفت؟ حالا مرا زن دلربایی تصور نکنید که قصد آزار و اذیت شما را دارد، بلکه مرا موجود عاقلی در نظر بگیرید که از ته دلش حقیقت را می گوید.»
آقای کالینز با عاشق مآبی ناشیانه ای گفت: «شما سراپا جذابید! و من فکر می کنم که وقتی از والدین عالی قدرتان مجوز لازم را بگیرم، به هیچ وجه پیشنهاد من نامقبول نخواهد بود.»
الیزابت به این خودفریبی سماجت آمیز جوابی نمی توانست بدهد، و بلافاصله ساکت از آنجا رفت. تصمیم گرفت که اگر آقای کالینز باز هم امتناع های مکرر او را دلگرم کننده دانست، از پدرش کمک بگیرد تا شاید جواب منفی او طوری ادا شود که قانع کننده باشد و لااقل رفتارش را نشود با عشوه گری و دلبری زنانه اشتباه گرفت.