فصل ۱۸
وقتی الیزابت وارد اتاق پذیرایی ندرفیلد شد و در میان آن همه آدم قرمزپوش که آنجا جمع شده بودند دنبال آقای ویکهام چشم دواند، هیچ تصور نمی کرد که شاید آقای ویکهام آنجا نباشد. چیزهایی که شنیده بود منطقا می بایست او را به این شک بیندازد. نمی بایست این قدر مطمئن باشد که حتما آقای ویکهام را آنجا خواهد دید. الیزابت دقیق تر از همیشه لباس پوشیده بود و با روحیه خیلی عالی خود را آماده کرده بود تا بقیه قلب ویکهام را هم تسخیر کند، و مطمئن بود که آن قدر نیست که ظرف یک شب نشود تسخیر کرد. اما بلافاصله این فکر ناراحت کننده به سرش زد که شاید برای جلب رضایت آقای دارسی عمد آقای بینگلی او را همراه افسرها دعوت نکرده باشد. البته دقیقا این طور نبود، اما به هر حال آقای ویکهام حضور نداشت و این را دوست او، آقای دنی، که لیدیا بی صبرانه از او پرسیده بود، گفت و توضیح داد که ویکهام روز قبل مجبور شده برای کاری به شهر برود و هنوز هم برنگشته است. بعد لبخند معنی داری زد و اضافه کرد:
«فکر نمی کنم کارش طوری بود که همین حالا توی شهر باشد. علتش بیشتر این بود که نمی خواست با آدم بخصوصی این جا طرف بشود.»
این قسمت حرف را لیدیا نشنید، اما الیزابت فهمید. مطمئن شد که وجود
وقتی الیزابت وارد اتاق پذیرایی ندرفیلد شد و در میان آن همه آدم قرمزپوش که آنجا جمع شده بودند دنبال آقای ویکهام چشم دواند، هیچ تصور نمی کرد که شاید آقای ویکهام آنجا نباشد. چیزهایی که شنیده بود منطقا می بایست او را به این شک بیندازد. نمی بایست این قدر مطمئن باشد که حتما آقای ویکهام را آنجا خواهد دید. الیزابت دقیق تر از همیشه لباس پوشیده بود و با روحیه خیلی عالی خود را آماده کرده بود تا بقیه قلب ویکهام را هم تسخیر کند، و مطمئن بود که آن قدر نیست که ظرف یک شب نشود تسخیر کرد. اما بلافاصله این فکر ناراحت کننده به سرش زد که شاید برای جلب رضایت آقای دارسی عمد آقای بینگلی او را همراه افسرها دعوت نکرده باشد. البته دقیقا این طور نبود، اما به هر حال آقای ویکهام حضور نداشت و این را دوست او، آقای دنی، که لیدیا بی صبرانه از او پرسیده بود، گفت و توضیح داد که ویکهام روز قبل مجبور شده برای کاری به شهر برود و هنوز هم برنگشته است. بعد لبخند معنی داری زد و اضافه کرد:
«فکر نمی کنم کارش طوری بود که همین حالا توی شهر باشد. علتش بیشتر این بود که نمی خواست با آدم بخصوصی این جا طرف بشود.»
این قسمت حرف را لیدیا نشنید، اما الیزابت فهمید. مطمئن شد که وجود