دیده اند، البته نه به خاطر این که پی بردن به آن غیرممکن بود، بلکه به این خاطر که از عادات حسنه اهالی شهر خجالت کشیدن از فجایعی بود که بر سرشان می آمد. مردم با حرمت هر چه تمام تر بدبختی ها را به روی خود نمی آوردند.
دکتر مارکو آئورلیو اوربینو، پدر خوونال که در آن ایام فلک زدگی به یک قهرمان تبدیل شده بود، عاقبت مشهورترین قربانی وبا شد. بنابر تصمیم شورای شهر، رسما عهده دار امور بهداشتی شهر شد و بعد به اراده خود به تمام امور شهری دخالت کرد و رهبری تام و تمام شد، طوری که در زمان وبا به نظر می رسید که هیچ یک از مقامات شهر، نفوذی چون او ندارد. سالها بعد، وقتی دکتر خوونال اوربینو اخبار آن زمان را مرور میکرد متوجه شد که روش پدرش بیش تر از روی خیرخواهی بوده تا پیروی از علم پزشکی. روش های بس ناعاقلانه که حتی باعث ترویج آن مرض شده بود. این مسئله با جستجو و تحقیق به او ثابت شده بود. با همدردی فرزندانی که زندگی رفته رفته آنها را به اجدادشان تبدیل می کند، برای اولین بار افسوس خورد که چرا در آن تنهایی مملو از اشتباه پدرش، همراه او نبوده است. در عین حال نمیتوانست لیاقت و شایستگی پدرش را انکار کند. پس از پایان وبا از ساعی بودن و از جان گذشتگی او و به خصوص از شخصیت او بسیار قدردانی شد و به طرزی عادلانه نام او در بین قهرمانان قربانی شده، در بین کسانی که در جنگهایی بی اهمیت تر جان خود را فدا کرده بودند، بر جای ماند.
ولی او قبل از دیدن این افتخارات از جهان رفت. وقتی نشانه های مسلمی را که در بدن دیگران مشاهده کرده و به حالشان دلسوزی کرده بود، در خود دید، حتی سعی نکرد جدالی بیهوده را آغاز کند. خود را از همه دور کرد تا وبا به دیگران سرایت نکند. به اتاقک مستخدمان
دکتر مارکو آئورلیو اوربینو، پدر خوونال که در آن ایام فلک زدگی به یک قهرمان تبدیل شده بود، عاقبت مشهورترین قربانی وبا شد. بنابر تصمیم شورای شهر، رسما عهده دار امور بهداشتی شهر شد و بعد به اراده خود به تمام امور شهری دخالت کرد و رهبری تام و تمام شد، طوری که در زمان وبا به نظر می رسید که هیچ یک از مقامات شهر، نفوذی چون او ندارد. سالها بعد، وقتی دکتر خوونال اوربینو اخبار آن زمان را مرور میکرد متوجه شد که روش پدرش بیش تر از روی خیرخواهی بوده تا پیروی از علم پزشکی. روش های بس ناعاقلانه که حتی باعث ترویج آن مرض شده بود. این مسئله با جستجو و تحقیق به او ثابت شده بود. با همدردی فرزندانی که زندگی رفته رفته آنها را به اجدادشان تبدیل می کند، برای اولین بار افسوس خورد که چرا در آن تنهایی مملو از اشتباه پدرش، همراه او نبوده است. در عین حال نمیتوانست لیاقت و شایستگی پدرش را انکار کند. پس از پایان وبا از ساعی بودن و از جان گذشتگی او و به خصوص از شخصیت او بسیار قدردانی شد و به طرزی عادلانه نام او در بین قهرمانان قربانی شده، در بین کسانی که در جنگهایی بی اهمیت تر جان خود را فدا کرده بودند، بر جای ماند.
ولی او قبل از دیدن این افتخارات از جهان رفت. وقتی نشانه های مسلمی را که در بدن دیگران مشاهده کرده و به حالشان دلسوزی کرده بود، در خود دید، حتی سعی نکرد جدالی بیهوده را آغاز کند. خود را از همه دور کرد تا وبا به دیگران سرایت نکند. به اتاقک مستخدمان