نام کتاب: عشق در زمان وبا
وبا، قبرستان عمومی از جسد آکنده شد و در کلیساها هم با وجود این که بقایای اجساد بسیاری از قهرمانان گمنام را از زیر خاک بیرون کشیده و به قبرستان عمومی منتقل کرده بودند، جایی پیدا نمی شد. هوای کلیسای جامع با بخارهایی که از قبرهای خوب پوشانده نشده برمی خاست، آلوده شد و درهای کلیسا برای سه سال بسته ماند. در زمان باز شدن این درها بود که فرمینا داثا برای اولین بار فلورنتینو آریثا را در مراسم نماز نیمه شب در دوقدمی خود دید. در هفته سوم وبا، حیاط صومعه کلارای مقدس چنان از قبر پر شد و در خیابان های مشجر اطراف آن قدر جسد وجود داشت که مجبور شدند از باغ آنجا که در برابر حیاط وسعت داشت برای دفن مرده ها استفاده کنند. حفاری بسیار عمیق بود تا بتوانند اجساد را سه طبقه خاک کنند، آن هم بدون رعایت جوانب بهداشتی و بسیار باعجله و بدون تابوت. کارشان نیمه کاره ماند چون خاک زمین چنان به خون آغشته شده بود که با هر قدمی انگار بر اسفنج پا بگذاری، خونی گندیده و مهوع از خاک بیرون می زد. آن وقت تصمیم گرفتند که اجساد را در مزرعه دست پروردگار که در آن چهارپایان را پرورش می دادند و در چند کیلومتری شهر بود، دفن کنند. و از آن به بعد نیز آنجا به نام قبرستان جهانی معروف شد.
از وقتی شیوع وبا رسما اعلام شده بود در پادگان محلی، روز و شب، هر یک ربع ساعت، توپ در می کردند. بنابر خرافات محلی، باروت، هوا را تطهیر می کرد. شیوع وبا در بین اهالی سیاهپوست خیلی بیشتر بود. چون هم تعدادشان بیشتر بود و هم فقیرتر بودند. البته عقیده ای عوامانه بود چون در واقع وبا به هیچ کس رحم نمی کرد. نه تبعیض نژادی سرش می شد و نه ثروت و فقر. بعد هم همان طور که ناغافل سررسیده بود، ناگهان تمام شد. مردم هرگز موفق نشدند بفهمند تا چه حد آسیب

صفحه 180 از 536