نام کتاب: عشق در زمان وبا
و برای نوشتن هرگونه نامه، با دریافت مبلغی بسیار ناچیز، آماده می شدند. شکایت نامه، عرضحال، شهادت نامه های رسمی، کارت تبریک یا یادداشتی برای تسلیت و نامه های عاشقانه برای هر سن و سال ولی به خاطر آنها نبود که آن بازارچه پر سر و صدا اسم بد در کرده بود، به خاطر فروشندگان دوره گردی بود که اخیرا به آنجا هجوم آورده بودند و هر گونه شیء عجیب و غریبی را به فروش می رساندند. اشیایی که به صورت قاچاق با کشتی از اروپا وارد می شدند در بازار سیاه به فروش می رفتند. از کارت پستال هایی با صور قبیحه و پمادهای تحریک کننده گرفته تا کاپوت های اسپانیولی که رویش یک ایگوانا داشت و در موقع مناسب تاج ایگوانا تکان می خورد یا کاپوت هایی که نوکشان گل داشت و بنابر اراده مصرف کننده، گلبرگ گل ها از هم باز می شدند. فرمینا داثا که اصولا به خیابان رفتن عادت نداشت، بدون این که بداند به کجا می رود پا به آنجا گذاشته بود. آن هم به خاطر این که از آفتاب سوزان ساعت یازده صبح، به سایه ای پناه برده باشد. از شنیدن زبان کوچه بازاری غیرقابل فهم واکسی ها و پرنده فروشان و کسانی که کتاب های دست دوم می فروختند و شارلاتان هایی که می خواستند خود را پزشک جا بزنند هاج و واج مانده بود. زنهای شیرینی فروش فریاد می کشیدند تا صدایشان از صدای فروشندگان دیگر بهتر به گوش برسد: شیرینی آناناس برای دختر بچه ها شیرینی نارگیل برای دیوانه ها، بیسکویت برای معشوقه ها. ولی اعتنایی به آنها نمی کرد چون تمام حواسش رفته بود پی یک کاغذ فروش که داشت جوهرهایی جادویی نمایش می داد. جوهر قرمز که مثل خون غلیظ بود. جوهرهایی بدرنگ برای نوشتن تسلیت. جوهرهایی شب نما برای خواندن در تاریکی. جوهرهایی نامرئی که در نور آشکار می شدند. می خواست همه آنها را بخرد تا سر به سر فلورنتینو آریثا بگذارد و با این

صفحه 165 از 536