نام کتاب: صحبت شیطان
خونسرد می نمود. اگر در مورد همه چیز اشتباه کرده بودم، مطمئنا کارم به زندان می انجامید.
گفتم: باید صحبت کنیم، شما مرا استخدام کرده اید تا وارثی گمشده را بیابم، این کار را کردم. اما قضیه حالا به یک قتل تبدیل شده است.
- برای همین مرا از تخت بیرون کشیده اید، آقای کلمبیا؟ اینکه زن ولز با آقای مسینی رابطه داشته و او را کشته است، به من یا شما ربطی ندارد.
- حتما به من مربوط می شود. سن فورد، وقتی نخستین بار سراغم آمدی، بهت گفتم که کارآگاهی معمولی استخدام کن، نه کارآگاهی که با دستگاههای الکترونیکی مجهز است. اما تو در مورد استخدام من پافشاری کردی. نمیدانم آن موقع به چه فکر میکردی. شاید قصد داشتی برای من پاپوش درست کنی تا به خاطر ماجرای شرکت اپلاینس از من انتقام بگیری. نکته اینجاست که اگر می دانستم ماجرا به قتل کشیده می شود، هرگز در این کار دخالت نمی کردم.
- نمی دانم راجع به چه صحبت می کنید. اینکه آن زن پست به استیون شلیک کرده است، به من مربوط نمی شود.
- سن فورد، او این کار را نکرده است. دادم تلفنش را کنترل کنند. من این طوری کار میکنم، روی صندلی پشت، نوار ضبط شده ای از مکالمه دیروز بعد از ظهرش دارم. اگر بخواهی برایت پخش میکنم. پزشک قانونی زمان مرگ را حدود سه بعد از ظهر تخمین زده است. ساعت دو و نیم او از خانه اش با مقتول صحبت می کرد که صدای شلیک شنیده شد. این صدای ضبط شده سند بی گناهی رز ولز است. تو منتظر رز شدی تا به اتاق هتل مونرو بیاید. قبلا کارمند میز را کتک زده و مسینی را کشته بودی. وقتی رز وارد اتاق شد، تو او را زدی و اسلحه و جسد را با خانم ولز در اتاق هتل گذاشتی تا پلیس پیدایشان کند.

صفحه 96 از 291