نام کتاب: صحبت شیطان
داده ام. حالا ساعت دو و چهل دقیقه است. بهتر است اتومبیل را نیاوری. می توانی در عرض...
صدای مهیب گلوله ای شنیده شد و بعد فریاد زد: فیل! فیل! چه...؟
کسی تلفن را قطع کرد و صحبتش را ناتمام گذاشت.
نوار را دوباره گذاشتم و به فکر فرو رفتم. اما فقط عرق سرد و سردرد نصیبم شد. ال را پای تلفن خواستم
- ال، این موضوع مهم است. می توانی زمان دقیق قتل استیون مسینی را پیدا کنی؟
- بله، می توانم از دوستانم بپرسم. اما فرد این کار خوب نیست. منظورم این وقت شب به دوستان قدیمی تلفن کردن است. این کار به معنی مربوط کردن ما به این ماجراست. ممکن است فردا صبح که شد بتوانم...
- ال، من حالا باید زمان قتل را بدانم.
- فرد، به عنوان افسر پلیسی با تجربه، بی پرده نصیحتی بهت میکنم: کار را خراب نکن. یادم نرفته که فرستنده ات هنوز داخل تلفن است. احتمال آنکه پلیس الان به خودش زحمت بدهد و تلفن را باز کند، کم است. اما به محض آنکه سؤالی از آنها بپرسم... دیگر یک راز نخواهد بود. کاری برایت می کنم و آن وقت آنها...
- ال، فکر می کنی پلیس اهل معامله باشد؟ شاید ما و فرستنده را فراموش کند و آن را در مقابل قاتل حقیقی به من برگرداند؟
- می توانم... آن زن بلوند این کار را نکرده است؟ فرد، لعنتی داریم وارد چه ماجرایی می شویم؟
- ال، دارم سعی میکنم از این ماجرا بیرون بیایم. می دانم که خانم ولز این کار را نکرده است، اما مدرک معتبری که برای پلیس در دادگاه لازم است، ندارم. اما اگر آنها حاضر به معامله بشوند، فکر میکنم بتوانم

صفحه 93 از 291