نام کتاب: صحبت شیطان
تقاضای وکیل هم نکرده است. خیلی خوشحالم پایمان از قضیه بیرون است.
نزدیک بود به ال یاد آوری کنم که فرستنده من هنوز در تلفن خانه ولز است، اما از قرار معلوم او به اندازه کافی ناراحت بود.
ضبط صوت را از اتومبیلش برداشتم، به دفتر کارم رفتم و نوار را برگرداندم. مادر خانم ولز تلفن کرده و حرفهای مزخرفی به دخترش زده بود، از قبیل اینکه تحمل داشته باشد و در لحظه های غصه و ناراحتی شجاعت از خودش نشان بدهد. بعد از آن صدای مسینی به گوش می رسید که بی صبرانه می پرسید:
- با کی صحبت می کردی؟ ده دقیقه است که خط اشغال است.
- مامان بود. آه، یادم رفت به او بگویم چند روز خانه نیستم.
- می توانی بعدا بهش تلفن کنی، چمدانی بردار و منتظر تلفنم باش عزیزم کارآگاه خصوصی چاقی برای سن فورد کار می کند که آمده بود اینجا، برای همین باید از این هتل بروم.
- چه طور کسی توانسته است تو را پیدا کند؟ کاش هرگز وارد این ماجرا نمی شدیم، فیل.
- آرام باش. جای نگرانی نیست. به او گفتم علاقه ای به ارث ندارم و انداختمش بیرون. به محض اینکه حرکت کردم، تلفن می زنم. سخت نگیر، عزیزم، ما بزودی پولدار می شویم.
ضبط صوتم اتوماتیک بود و تا هنگامی که فرستنده کار می کرد یعنی مادامی که تلفن ولز مشغول بود فعالیت داشت. تلفن دیگری شد و صدایی مشابه صدای همان مرد گفت: عزیزم، حرکت کردم. اتاق جمع و جور و کوچک اما در هتلی تمیز در *لانگ آیلند سیتی* است. به مونرو خبر
Long Island City

صفحه 92 از 291