نام کتاب: صحبت شیطان
بخش رزرو است.
- این همان شرکتی که هواپیمایش تازگیها سقوط کرده، نیست؟
به آهستگی تشکر کردم. قصد داشتم به سن فورد تلفن کنم اما به خاطر احتمال به دست نیاوردن فرستنده و اینکه شاید سن فورد دوباره موضوع دستمزد را مطرح کند، منصرف شدم.
مقداری کارهای عقب افتاده در دفترم انجام دادم و بعد از ظهر در کنار دکه روزنامه فروشی چیزهایی درباره حادثه سقوط هواپیما خواندم. فیل ولز در میان آنهایی که جزغاله شده بودند، قرار داشت. طبعا به عنوان کارمند خط هواپیمایی مجانی سفر می کرد و تعطیلات آخر هفته را در پاریس گذرانده بود. فندکی که نام وی روی آن حک شده و هدیه روز کریسمس شرکت به او بود، و در میان باقیمانده اجساد زغال شده پیدا شده بود، تشخیص هویت او را آسان کرد. اطلاعات فرعی و جالب دیگری نیز نوشته بود: «خانم ولز، همسر متوفی، گفت که تصمیم داشته با شوهر خود برای تعطیلات پایان هفته به فرانسه سفر کند».
از حدود پنج سال پیش، فیل برای خط هوایی ترنس یوروپین کار می کرد، بنابراین من هم می توانستم بدون خریدن بلیت، مجانی سفر کنم. بدین ترتیب این نخستین سفر مشترکمان محسوب می شد. اما روز جمعه رئیسم بیمار شد و من نتوانستم روز شنبه را مرخصی بگیرم.
شام را با همسر سابقم خوردم. او دلش می خواست به سینما برویم اما به او گفتم که کار دارم و بعد یکی از آن بحثهای همیشگی درباره کارهای بی پایان من شروع شد. بدین ترتیب او از من خواست خانه را ترک کنم.
به ال زنگ زدم و سر ساعت نه شب، وی را در خیابان بریج پنجاه و نه سوار کردم. همان طور که اتومبیل را به سوی خانه ولز می راندم، گفتم که قصد دارم وارد خانه بشوم. ال در حالیکه کله بزرگش را به علامت

صفحه 90 از 291