نام کتاب: صحبت شیطان
بود، پیدا کردند.
- هنوز نمی فهمم...
- هیگر، یکی از انواع دینامیت مخلوطی است از سه قسمت نیتروگلیسیرین و یک قسمت خاک رس. این مخلوط را داخل لوله هایی از کاغذ مومی می پیچند، تا از هم فرونپاشد. کارمندان آزمایشگاه حاضرند قسم بخورند هر سه هدف را دینامیت، و نه سلاح صوتی، منفجر کرده است.
رایم گفت: و این تکه های صخره و چوب، وریاتی را به زندان خواهند انداخت. شرط می بندم دولتش از این موضوع زیاد خوشحال نخواهد شد. فقط یک مسئله دیگر مانده است، پنی من. چه طور این انفجارات آنقدر دقیق زمان بندی شده بود؟ چه طور ورباتی بی آنکه شما متوجه شوید، آنها را منفجر کرد؟
- خیلی راحت است. وریاتی آنها را منفجر نکرد، فقط علامت داد. وقتی خودش آتش کرد، آرنجش را بالا گرفت. وقتی هیگر شلیک کرد، پیشانی اش را خشک کرد. و وقتی نوبت من شد، کلاهش را بر سر جا به جا کرد. آن طرف دره، جو کراو که تمام روز غیبش زده بود، با سه خرج انفجاری و یک دوربین صحرایی منتظر بود. وقتی علامتها به او می رسید، خرج مربوط به هریک از سه هدف را منفجر می کرد.
هیگر پرسید: دارید حدس می زنید یا از این موضوع اطلاع دارید؟
- اطلاع دارم. آن شب که برای نگاه کردن به اهداف رفته بودم، دیدم که آنجا اردو زده بود.
- شانس آوردید شما را نکشت، او در استفاده از اسلحه بسیار سریع است.
پنی من به آهستگی گفت: اوه، او با اسلحه اش خیلی خوب کار می کرد،

صفحه 183 از 291