گفت: حالا معامله می کنیم.
پنی من با عصبانیت پرسید: معامله؟ چه معامله ای؟ قدرت معامله شما آنجا ته دره است و حالا دیگر مثل آشغال بی ارزش
- اما تصدیق می کنید درست همانطور که گفته بودم سلاح صوتی کار می کرد.
- بله، بله، حدس می زنم همین طور است. فقط...
وریاتی ادامه داد:
- عین آن سلاح را می سازم. می توانم یکی دیگر بسازم.
پنی من با خوشحالی پرسید: منظورتان این است که طرحهایش را به ما می دهید؟
- فقط یک سری طرح وجود دارد. و با انگشت سبابه به آرامی به سرش ضربه زد و گفت: و آن اینجاست.
پنی من شانه هایش را بالا انداخت:
- اوه، عالی است. سرت را می بریم و برای رایم می فرستیم.
وریاتی گفت: این تقریبا همان چیزی است که من در ذهن داشتم، آقای پنی من. می دانم که شما قادرید مبلغ زیادی برای سلاحم پیشنهاد کنید. اما هر مبلغی که پیشنهاد دهید، رد می کنم. من چیز دیگری می خواهم.
- بله؟ چه؟
- می خواهم پناهندگی سیاسی از کشور بزرگ شما دریافت کنم. می خواهم از من در برابر آنهایی که بالاخره روزی مرا، هر جا پنهان شده باشم، پیدا می کنند، محافظت کنید. در عوض، آماده هستم تا ساخت سلاح صوتی دیگری را سرپرستی کنم. بسیار خوشحال می شوم آن را در قبال موهبت یک زندگی آزاد تقدیم رهبران نظامی شما کنم.
پنی من نفسش را بیرون داد: آه، حالا فهمیدم. فکر می کردی اگر آن
پنی من با عصبانیت پرسید: معامله؟ چه معامله ای؟ قدرت معامله شما آنجا ته دره است و حالا دیگر مثل آشغال بی ارزش
- اما تصدیق می کنید درست همانطور که گفته بودم سلاح صوتی کار می کرد.
- بله، بله، حدس می زنم همین طور است. فقط...
وریاتی ادامه داد:
- عین آن سلاح را می سازم. می توانم یکی دیگر بسازم.
پنی من با خوشحالی پرسید: منظورتان این است که طرحهایش را به ما می دهید؟
- فقط یک سری طرح وجود دارد. و با انگشت سبابه به آرامی به سرش ضربه زد و گفت: و آن اینجاست.
پنی من شانه هایش را بالا انداخت:
- اوه، عالی است. سرت را می بریم و برای رایم می فرستیم.
وریاتی گفت: این تقریبا همان چیزی است که من در ذهن داشتم، آقای پنی من. می دانم که شما قادرید مبلغ زیادی برای سلاحم پیشنهاد کنید. اما هر مبلغی که پیشنهاد دهید، رد می کنم. من چیز دیگری می خواهم.
- بله؟ چه؟
- می خواهم پناهندگی سیاسی از کشور بزرگ شما دریافت کنم. می خواهم از من در برابر آنهایی که بالاخره روزی مرا، هر جا پنهان شده باشم، پیدا می کنند، محافظت کنید. در عوض، آماده هستم تا ساخت سلاح صوتی دیگری را سرپرستی کنم. بسیار خوشحال می شوم آن را در قبال موهبت یک زندگی آزاد تقدیم رهبران نظامی شما کنم.
پنی من نفسش را بیرون داد: آه، حالا فهمیدم. فکر می کردی اگر آن