بقیه مشروبم را نوشیدم و فکر کردم وقت رفتن است؛ وقت ترک ارگانویل برای همیشه.
***
نور چراغهای خیابان اصلی روی دیوارهای اتاق تاریک هتل منعکس می شد و خاطرات زودگذر روزها و رؤیاهایی را که مدتها پیش از دست رفته بودند تداعی می کرد: مرگ یکی از والدین، خانه ای که پشت سر مانده بود و زندگی ای که رو به رویم قرار داشت. ارگانویل فقط مرحله ای از آن بود و من اشتباه می اندیشیدم که چیزی بیشتر از آن است. داستان من نوشته شد، داستان فنکریک، کراون، نانسی و هرب کوئیک، داستانی که هرگز نتوانستم چاپ کنم.
به لحظه باشکوهی رسیده بودم، به لحظه ای که می توانستم اتهام وارد کنم، اما زیر نور سرد نئون شبانگاه، از قبل می دانستم که نور سحرگاه چه چیزی را نمایان خواهد کرد. اساس به اصطلاح مدرک من علیه جان کراون بر چیزی جز حدس استوار نبود. این گمان که تاینی به کراون اخطار داده و هرب به نیویورک تلفن کرده باشد. اما در میان تمام مردم ارگانویل، احتمال آنکه تاینی در خدمت کراون باشد کمتر از همه بود. مطمئنا او به مردی که روزنامه اش، بار وی را بسته و وادارش کرده پمپ بنزین باز کند، علاقه ای نداشت.
داستان من به اندازه اتهامم دروغ بود، و هرگز چاپ نمی شد. تلفن کنار میز زنگ زد و صدای آشنای کارمند هتل را شنیدم:
- خانمی در اینجا منتظرتان است.
اشاره ای در واژگانش وجود نداشت. تقریبا نیمه شب بود.
***
نور چراغهای خیابان اصلی روی دیوارهای اتاق تاریک هتل منعکس می شد و خاطرات زودگذر روزها و رؤیاهایی را که مدتها پیش از دست رفته بودند تداعی می کرد: مرگ یکی از والدین، خانه ای که پشت سر مانده بود و زندگی ای که رو به رویم قرار داشت. ارگانویل فقط مرحله ای از آن بود و من اشتباه می اندیشیدم که چیزی بیشتر از آن است. داستان من نوشته شد، داستان فنکریک، کراون، نانسی و هرب کوئیک، داستانی که هرگز نتوانستم چاپ کنم.
به لحظه باشکوهی رسیده بودم، به لحظه ای که می توانستم اتهام وارد کنم، اما زیر نور سرد نئون شبانگاه، از قبل می دانستم که نور سحرگاه چه چیزی را نمایان خواهد کرد. اساس به اصطلاح مدرک من علیه جان کراون بر چیزی جز حدس استوار نبود. این گمان که تاینی به کراون اخطار داده و هرب به نیویورک تلفن کرده باشد. اما در میان تمام مردم ارگانویل، احتمال آنکه تاینی در خدمت کراون باشد کمتر از همه بود. مطمئنا او به مردی که روزنامه اش، بار وی را بسته و وادارش کرده پمپ بنزین باز کند، علاقه ای نداشت.
داستان من به اندازه اتهامم دروغ بود، و هرگز چاپ نمی شد. تلفن کنار میز زنگ زد و صدای آشنای کارمند هتل را شنیدم:
- خانمی در اینجا منتظرتان است.
اشاره ای در واژگانش وجود نداشت. تقریبا نیمه شب بود.