در آن لحظه دریافتم که این اطلاعات هرگز او را شگفت زده نمی کند. او در طول این مدت می دانست که این موضوع صحت ندارد. در تمام این مدت این را می دانست، و هرب کوئیک هم آن را دریافته بود.
چند ساعت بعد، در اتاق نشیمن کراون نشسته بودم، مشروب می نوشیدم و بسیار به خود مطمئن بودم. نانسی آنجا بود، مانند همیشه بی پروا و زیبا، پیراهن آزاد براقی به تن داشت که بیشتر به درد *ساتن پلیس* می خورد تا ارگانویلی های دور از تمدن. او، کشیده و با شکوه، کنار صندلی شوهرش ایستاده و دست اطمینان بخشش را بر شانه او گذاشته بود. اینک من دشمنی بیش نبودم، اما اهمیت خاصی به آن نمی دادم.
به آنها گفتم: خبر دروغ است. و از تأثیر واژگانم لذت بردم.
درحالی که اخم در پیشانی کراون عمیقتر می شد، گفت: حرفت را تکرار کن.
- گفتم خبر مربوط به آکویناس دروغ است، و تو این را می دانی. همین طور فنکریک. امروز بعد از ظهر با او صحبت کردم.
جان کراون بلند شد: فکر میکنی دکتر فنکریک شیاد است؟
- گاهی اوقات، وقتی انسان بیشتر زندگی اش را وقف چیزی کرد، دلش نمی خواهد به آنچه که کاملا روشن است، اعتراف کند. فنکریک بیش از حد خود را به دست اعتقاداتش سپرده است. اگر بخواهی می توانی او را «شیاد» بنامی، اما مقصر، احتمالا راهبی است که در قرن چهاردهم زندگی می کرده است.
نانسی پرسید: پس دیگر خبر را برای اوری ویک نمی نویسی؟
- داستان را می نویسم، اما درباره هرب کوئیک که این حقه را کشف کرد و با آگاهی از آن کشته شد. این روزها آدمها آن هم آدمی مثل هرب،
چند ساعت بعد، در اتاق نشیمن کراون نشسته بودم، مشروب می نوشیدم و بسیار به خود مطمئن بودم. نانسی آنجا بود، مانند همیشه بی پروا و زیبا، پیراهن آزاد براقی به تن داشت که بیشتر به درد *ساتن پلیس* می خورد تا ارگانویلی های دور از تمدن. او، کشیده و با شکوه، کنار صندلی شوهرش ایستاده و دست اطمینان بخشش را بر شانه او گذاشته بود. اینک من دشمنی بیش نبودم، اما اهمیت خاصی به آن نمی دادم.
به آنها گفتم: خبر دروغ است. و از تأثیر واژگانم لذت بردم.
درحالی که اخم در پیشانی کراون عمیقتر می شد، گفت: حرفت را تکرار کن.
- گفتم خبر مربوط به آکویناس دروغ است، و تو این را می دانی. همین طور فنکریک. امروز بعد از ظهر با او صحبت کردم.
جان کراون بلند شد: فکر میکنی دکتر فنکریک شیاد است؟
- گاهی اوقات، وقتی انسان بیشتر زندگی اش را وقف چیزی کرد، دلش نمی خواهد به آنچه که کاملا روشن است، اعتراف کند. فنکریک بیش از حد خود را به دست اعتقاداتش سپرده است. اگر بخواهی می توانی او را «شیاد» بنامی، اما مقصر، احتمالا راهبی است که در قرن چهاردهم زندگی می کرده است.
نانسی پرسید: پس دیگر خبر را برای اوری ویک نمی نویسی؟
- داستان را می نویسم، اما درباره هرب کوئیک که این حقه را کشف کرد و با آگاهی از آن کشته شد. این روزها آدمها آن هم آدمی مثل هرب،
Sutton Place