صحبت کنم.
- درباره نانسی؟
- درباره دکتر فنکریک و هرب کوئیک.
- کوئیک؟ همان خبرنگاری که کشته شد؟
- درست است.
- در مورد آن اتفاق، متأسفم.
- نظر شما درباره فنکریک چیست؟
- نظر من؟ معتقدم که او می خواهد ارگانویل را وارد نقشه کند.
- این موضوع این قدر برای شما مهم است؟
- برای تمام شهر مهم است. شرکت ارگ هنوز بزرگترین کارفرمای ما به حساب می آید.
- و شما صاحب بخشی از آن هستید؟
از روی بی میلی نگاهی به من انداخت: این یک راز نیست. چند سال در نیویورک بوده اید و فکر می کنید زرنگید؟
- نه.
- چرا برگشتید؟
- همان پاسخی را که انتظار دارید، خواهم داد: تا نانسی را فریب بدهم. حالا خوشحال شدید؟
چشمان رنگ پریده اش چون یخ بودند.
- بهتر است بروید.
بلند شدم و به طرف در رفتم: دعوت امشب هنوز پا برجاست؟ یا شما به همراهی من و او اعتماد ندارید؟
رویش را از من برگرداند. زیر لب آهسته گفت: دعوت هنوز برجاست. مطمئنم او دیگر علاقه ای به کسی مانند شما ندارد...
- درباره نانسی؟
- درباره دکتر فنکریک و هرب کوئیک.
- کوئیک؟ همان خبرنگاری که کشته شد؟
- درست است.
- در مورد آن اتفاق، متأسفم.
- نظر شما درباره فنکریک چیست؟
- نظر من؟ معتقدم که او می خواهد ارگانویل را وارد نقشه کند.
- این موضوع این قدر برای شما مهم است؟
- برای تمام شهر مهم است. شرکت ارگ هنوز بزرگترین کارفرمای ما به حساب می آید.
- و شما صاحب بخشی از آن هستید؟
از روی بی میلی نگاهی به من انداخت: این یک راز نیست. چند سال در نیویورک بوده اید و فکر می کنید زرنگید؟
- نه.
- چرا برگشتید؟
- همان پاسخی را که انتظار دارید، خواهم داد: تا نانسی را فریب بدهم. حالا خوشحال شدید؟
چشمان رنگ پریده اش چون یخ بودند.
- بهتر است بروید.
بلند شدم و به طرف در رفتم: دعوت امشب هنوز پا برجاست؟ یا شما به همراهی من و او اعتماد ندارید؟
رویش را از من برگرداند. زیر لب آهسته گفت: دعوت هنوز برجاست. مطمئنم او دیگر علاقه ای به کسی مانند شما ندارد...