نام کتاب: صحبت شیطان
- حدس می زنم خوب پیش می رود.
- تصنیف آکویناس را دیدی؟
- بله. معتبر به نظر می رسد. اما، فکر می کنم وارد ماجرای دیگری شده ام.
- چه ماجرایی؟
- ببینم، هفته پیش، هرب، درست پیش از آنکه کشته بشود، به تو تلفن کرد؟
- نه. بعد از اینکه از نیویورک رفت، هیچ خبری از خود نداد.
- خب، او به شخصی تلفن کرده است.
- شاید همسر یا دوست دخترش بوده است.
- از یک پمپ بنزین؟ هر کس که بوده، او نمی خواسته است از هتل با وی تماس بگیرد.
- چی می خواهی بگویی، باب؟
- او درست بعد از تلفن کردن با قطار تصادف کرد و کشته شد.
- که چی؟
مستقیم به تاینی خیره شدم: شاید کسی او را هل داده است.
بروستر آن سوی خط غرغر میکرد: چه زهرماری خورده ای، ها؟
- شنبه بعد از ظهر می بینمت. و قطع کردم
همانطور که بیرون می رفتم از کنار تاینی که ساکت بود و داشت یک سکه ده سنتی در دستگاه نوشابه غیر الکلی می انداخت، گذشتم. از من دعوت نکرد تا به او ملحق شوم.
صبح جمعه را با دکتر فنکریک و همسرش گذراندم و یادداشتهای بیشتری برداشتم. سؤالات بیشتری پرسیدم و گاه ضبط را روشن می کردم تا مکالمه خاصی را ضبط کنم.

صفحه 151 از 291