کرده باشید! شرکت ارگ اینجا برایش یک صد هزار دلار پیشنهاد کرده
است.
- شما قبول کرده اید؟
- هنوز تصمیم نگرفته ام. معلوم نیست می خواهند از آن چه استفاده ای بکنند. این گنج لایق سرنوشتی بهتر از به نمایش گذاشتن مبارزه ای تبلیغاتی است.
- آیا نگه داشتنش در این صندوق قدیمی عاقلانه است؟
کشیش با نوعی نگرانی ناشی از علاقه، به قاب شیشه ای ضربه ای زد:
- دوست ندارم ازش جدا شوم. حالا با تمام این تبلیغات، فکر می کنم باید توی یک گاوصندوق نگهش دارم.
- بهترین کار همین است. خیلیها برای چنین چیزی دست به جنایت می زنند.
آنوقت به دلایلی، فکری ناخواسته و وحشتناک به ذهنم خطور کرد.
-آیا هرب کوئیک قبل از مرگش این را دیده بود؟
فنکریک پیش از پاسخ کمی فکر کرد: بله. در واقع آن شب پیش از آنکه با قطار تصادف کند، از اینجا خارج شده بود.
- چه طور چنین چیزی پیش آمد؟ مردم که جلو قطار راه نمی روند.
فنکریک سینه اش را صاف کرد:
- ترجیح میدهم در این مورد حرف نزنم. سؤال دیگری دارید؟
او این پرسش را وقتی که مشغول گذاشتن گنجهایش در صندوق قدیمی بود و از روی شانه به من نگاه می کرد، پرسید.
- امروز خیر. اما شاید فردا ضبط صوتم را هم بیاورم. حتی شاید بتوانیم به کلیسای شما برویم و این سرود را ضبط کنیم.
فتکریک با سر پیشنهادم را تأیید کرد و لبخندی بی تکلف به صورتش
است.
- شما قبول کرده اید؟
- هنوز تصمیم نگرفته ام. معلوم نیست می خواهند از آن چه استفاده ای بکنند. این گنج لایق سرنوشتی بهتر از به نمایش گذاشتن مبارزه ای تبلیغاتی است.
- آیا نگه داشتنش در این صندوق قدیمی عاقلانه است؟
کشیش با نوعی نگرانی ناشی از علاقه، به قاب شیشه ای ضربه ای زد:
- دوست ندارم ازش جدا شوم. حالا با تمام این تبلیغات، فکر می کنم باید توی یک گاوصندوق نگهش دارم.
- بهترین کار همین است. خیلیها برای چنین چیزی دست به جنایت می زنند.
آنوقت به دلایلی، فکری ناخواسته و وحشتناک به ذهنم خطور کرد.
-آیا هرب کوئیک قبل از مرگش این را دیده بود؟
فنکریک پیش از پاسخ کمی فکر کرد: بله. در واقع آن شب پیش از آنکه با قطار تصادف کند، از اینجا خارج شده بود.
- چه طور چنین چیزی پیش آمد؟ مردم که جلو قطار راه نمی روند.
فنکریک سینه اش را صاف کرد:
- ترجیح میدهم در این مورد حرف نزنم. سؤال دیگری دارید؟
او این پرسش را وقتی که مشغول گذاشتن گنجهایش در صندوق قدیمی بود و از روی شانه به من نگاه می کرد، پرسید.
- امروز خیر. اما شاید فردا ضبط صوتم را هم بیاورم. حتی شاید بتوانیم به کلیسای شما برویم و این سرود را ضبط کنیم.
فتکریک با سر پیشنهادم را تأیید کرد و لبخندی بی تکلف به صورتش