همچون نجوایی آرام و نه چون غریوی بلند رو به ویرانی می رفت.
پیراهن تمیزی به تن کردم و پایین رفتم تا چیزی بخورم. پایین ساختمان، پیشخان ناهارخوری قرار داشت که در گذشته بار بود. از کسی که پشت پیشخان بود، پرسیدم: چه بلایی بر سر *تاینی* آمده است؟
- کی؟
- تاینی. قبلا اینجا بار داشت.
- این موضوع مال هفت هشت سال پیش است. شما تا حالا کجا بوده اید، آقا؟
- اینجا نبوده ام.
- تاینی حالا صاحب پمپ بنزینی در *خیابان سامیت* است. اما پلیسها آن را بسته اند.
- چرا؟
- *کراون* و روزنامه اش. او مدام فریاد سر می داد که تاینی به بچه های زیر سن قانونی بنزین می فروشد تا اینکه بالاخره پلیسها وارد عمل شدند.
- کراون چه طور است؟ میشناختمش.
مرد پشت پیشخان شانه هایش را بالا انداخت و یک لکه چربی را پاک کرد و گفت:
- او حالا متأهل است. با *نانسی وگمن* ازدواج کرده است.
- شنیده ام.
فکر کردم دلم نمی خواهد درباره نانسی وگمن حرف بزنم، حتی پس از گذشت نه سال. ساندویچ و قهوه ام را خوردم و دیگر چیزی نپرسیدم.
تنها تاکسی شهر را که آن سوی خیابان توقف کرده بود، دیدم و به
پیراهن تمیزی به تن کردم و پایین رفتم تا چیزی بخورم. پایین ساختمان، پیشخان ناهارخوری قرار داشت که در گذشته بار بود. از کسی که پشت پیشخان بود، پرسیدم: چه بلایی بر سر *تاینی* آمده است؟
- کی؟
- تاینی. قبلا اینجا بار داشت.
- این موضوع مال هفت هشت سال پیش است. شما تا حالا کجا بوده اید، آقا؟
- اینجا نبوده ام.
- تاینی حالا صاحب پمپ بنزینی در *خیابان سامیت* است. اما پلیسها آن را بسته اند.
- چرا؟
- *کراون* و روزنامه اش. او مدام فریاد سر می داد که تاینی به بچه های زیر سن قانونی بنزین می فروشد تا اینکه بالاخره پلیسها وارد عمل شدند.
- کراون چه طور است؟ میشناختمش.
مرد پشت پیشخان شانه هایش را بالا انداخت و یک لکه چربی را پاک کرد و گفت:
- او حالا متأهل است. با *نانسی وگمن* ازدواج کرده است.
- شنیده ام.
فکر کردم دلم نمی خواهد درباره نانسی وگمن حرف بزنم، حتی پس از گذشت نه سال. ساندویچ و قهوه ام را خوردم و دیگر چیزی نپرسیدم.
تنها تاکسی شهر را که آن سوی خیابان توقف کرده بود، دیدم و به
Tiny<br />Sunimit Street<br />Crown<br />Nancy Wegman