نام کتاب: صحبت شیطان
از رسیدن به دست تراویک باید سه روز دیگر در صندوق اداره پست می ماند. تنها کاری که باید می کردم این بود که به اداره پست بروم و پیش از فرستادن نامه آن را بگیرم و دوباره پست کنم. بعد باید پنج روز دیگر انتظار می کشیدم. پس از آنکه یخها شکست و نخستین بخش پول را از گریوز گرفتم، باید به راه دیگری برای پنهان کردن نامه فکر می کردم. کارلا می توانست شریک خوبی باشد. گریوز آنقدر درگیر باشگاه بود که زنش می توانست هر موقع که بخواهد بدون ترس بیاید و برود. تصمیم گرفتم موضوع را بعد مطرح کنم.
شب فرا رسیده بود که کارلا پیشنهاد یک میهمانی داد:
- کلی آدم بامزه می شناسم که می توانند بیایند. مگر اینکه نگران کارت باشی.
- نگران هیچ چیز نیستم. (این حرفم کاملا حقیقت داشت) تا سه روز آزادم.
- سه روز؟ بعد چی؟
چشمکی زدم و گفتم: باید در مورد یک نامه کسی را ببینم.
خندید: تو آدم مرموزی هستی.
به خانه برگشتیم. مادامی که او پای تلفن بود، چند مشروب مخلوط کردم. بزودی مهمانهای خندان و خوشحال، سر رسیدند و به دنبال آنها کسانی که اهل مشروب و رقص بودند. میگساری همه چیز را تحت الشعاع قرار داده بود. وقتی خورشید بود به ساحل می رفتیم، و هنگامی که بیرون تاریک بود به خانه ساحلی بر می گشتیم و مهمانی را از همان جایی که قطع شده بود، از سر می گرفتیم. در این جا به جایی، زمان را از دست داده بودم. نمی دانم اگر به خاطر آنها نبود، این مسئله چه مدت ادامه می یافت.

صفحه 133 از 291