نام کتاب: صحبت شیطان
سه و نیم صبح. فکر کردم می روم خانه، حمام می کنم، چرتی می زنم و با کلارا گریوز تماس میگیرم. حدس زدم آنطور که او قبلا حرف زده، ممکن است راهی برای نجات این معامله وجود داشته باشد.
پس از استراحتی کوتاه، آن قدر کوفته بودم که به زحمت از تخت پایین آمدم. آن ملوان کارش را بخوبی انجام داده بود. استخوان یا ماهیچه ای در بدنم نبود که عذابم ندهد. و مقدار ویسکی ای که در آپارتمان داشتم فقط می توانست کمی از دردها و رنجهایم کم کند. جیب شلوارهایم را گشتم و تکه کاغذی که شماره تلفن کارلا رویش نوشته شده بود پیدا کردم. نمی دانستم اگر گریوز آن را دیشب پیدا می کرد چه می شد. شاید شماره را نمی شناخت. شاید این شماره تنها در دست دوستان خانم گریوز بود و نه شوهرش. پس از آنکه تلفن سه بار زنگ زد، کارلا جواب داد.
- الو، کارلا؟ من تد هستم، تد والیس. آن دعوت هنوز پابرجاست؟
صدا از آن سوی سیم شنیده شد که نه تنها پا برجاست، بلکه اگر معطلم کنی، به من توهین کرده ای.
گفتم: شماره تلفنت را دارم، اما آدرس را نه. این مخفیگاه کوچک کجاست؟
- هیچ وقت پیدایش نمی کنی. یک چیزی بهت میگویم. مرا در درایوین رستورانی که در محل تقاطع خیابان *پام* و *لاویستا* ست پیدا کن. می دانی کجاست؟
- میدانم.
- نیم ساعت دیگر آنجا باش.
کوشیدم به وسیله پودر جای ضربه هایی که به چشم می آمد، را بپوشانم. باند تازه ای نیز روی زخم گوشم گذاشتم. همانطور که مقابل
Palm<br />Lavista

صفحه 129 از 291