نام کتاب: صحبت شیطان
- شاید هم می خواست تو را به خاطر مشروب خواری در وقت اداری اخراج کند؟
- در واقع آقای گریوز داشت از من می پرسید ترفیع می خواهم یا نه. به او گفتم راجع به آن فکر می کنم.
جرعه ای از مشروب را نوشیدم و ادامه دادم: می دانید، از ترس مالیات نمی شود هر ترفیعی را که به آدم پیشنهاد می شود قبول کرد.
دوباره خندید: شغل شما در شرکت چیست؟
- اجازه بدهید مسائل تخصصی را کنار بگذاریم. نظرتان درباره مشروب چیست؟ چه می نوشید؟
او مشروب عجیبی سفارش داد. مادامی که متصدی بار آن را با حرارت تکان می داد تا آماده شود، حسابی به خانم گریوز نگاه کردم. او واقعاً زن زیبایی بود، نه از آنهایی که به کمک لوازم آرایش و لاک ناخن زیبا می شوند. او خودش بود.
شیوه صحبت کردن و حتی تقاضایش در مورد اینکه به مشروب دعوتش کنم، متعجبم می کرد. تمام اینها فقط یک معنی داشت: می خواست با من بیشتر آشنا شود. چرا من نباید به خود جرئت انجام این کار را می دادم؟ اگر بشود گفت، من شوهرش را در وضع ناخوشایندی قرار داده بودم. که البته، در آن لحظه، وضع هر دو بد بود، یعنی من و شوهرش هر دو موقعیت ناخوشایندی داشتیم، اما چرا در فاصله این کشمکش با اسباب بازیهای پیرمرد بازی نکنم؟
گفتم: در مورد خودتان برایم حرف بزنید. چه طور زن زیبایی مثل شما توانست با پیرمردی که می تواند پدر بزرگش باشد ازدواج کند؟
او نرنجید. برعکس، به خنده افتاد: هیچ وقت کسی این سؤال را این قدر صریح از من نپرسیده بود. اگر پاسخ بدهم، بن را دوست داشتم،

صفحه 123 از 291